• وبلاگ : زمينيان آسماني
  • يادداشت : براي اونايي که از آب زلال تر بودند
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام برادر مهربانم

    امروز توي مهموني صبر و قرار نداشتم تا زودتر بيام خونه و كامنت هام رو بخونم .منتظر حضور گرمت بودم ،بي صبرانه كامنت شما رو خوندم ،يك بار ،دو بار ،چند بار ...

    يه حس عجيبي منو مي كشونه اينجا ،حس عجيبي كه برام آشناست .و يه حسي هم بهم ميگه كه پيش خدا خيلي عزيزي !!!

    اينكه گفتم خوش به حالت نزديك جمكراني ،چون عاشق اونجا هستم .قبل از اين كه برم مكه و حاج خانوم بشم ،خواب ديدم وضو گرفتم و رفتم توي يه مسجدي كه پله به سمت پايين داشت ،از پله ها رفتم پايين و تو اونجا نماز خوندم ،وقتي از خواب بيدار شدم ،نميدونستم كه كجا بود كه من توي خواب رفتم ،پيش خودم گفتم شايد چون مي خوام برم مكه ،اين خواب مال يكي از مسجد هاي اونجاست .

    تا اين كه قسمت شد و رفتيم جمكران ،بار اولم بود كه مي رفتم ،وضو گرفتم و رفتم كه وارد مسجد بشم ،تا اونجا رو ديدم ،واستادم سر جام

    گفتم خدايا اينجا براي من آشناست ،من از اين پله ها يه بار ديگه رفتم پايين ،چشام رو بستم و همون طور كه ميرفتم ،خوابم اومد جلوي چشمم .تازه فهميدم كه اون خواب مسجد جمكران بوده .از اون به بعد عاشق اونجا شدم .

    ميگن آدم تا يه جا نرفته و تجربه نكرده ،خيلي حس خاصي نداره ،ولي وقتي يه بار ميري ،ديگه خواسته و نا خواسته كشيده ميشي .

    اولين باري كه رفتم و برگشتم ،تا هفته ي بعد هر روز رو مثل بچه ها مي شمردم تا دوباره برسم به سه شنبه و جمكران و عريضه و نماز ... واي كه چه حالي داره ...

    دلم ميخواد هر هفته برم ،هنوزم كه هنوزه ،هر سه شنبه كه مياد ميگم بازم سه شنبه شد و من نرفتم ولي دلم پاي من صبر نميكنه .

    واي چقدر من پر حرفي كردم ،رفتم تو يه حال و هواي ديگه ،ببخشيد .بازم ميام منتظرم باش .

    راستي سه شنبه هست ،منو ميون دعاهات راه بده .

    در پناه حق باشي ،يا علي .

    داداش محمد عزيز سلام
    خيلي ممنونم كه به من و خونه دلم سرزدين خيلي خوشحال ميشم وقتي كامنت بچه محل حضرت معصومه رو بين كامنتام مي بينم. عجب اسمي انتخاب كردي
    دلت پره نه؟ كجاي كاري داداش، اين روزا اونايي كه دم از شهدا ميزنند هم شهدا رو فراموش كردند يه سر بزن تو بسيج و سپاه و كميته و ارگانهاي دولتي ببين چه خبره، چند روز پيش شنيدم يه سپاهي كارت بنزين ماشين سپاه رو داده به برادر خانمش تا هروقت ميخواد بره بنزين تا هر چند ليتري كه ميخواد بزنه، اين به نظر شما نميشه فراموشي ياد شهدا
    اگر شهدا ميدونستند چه كساني امروز با خون اونا گردن كلفت ميكنند هيچ وقت اجازه نمي دادند اصلا كميته اي يا مكاني به اسم اونا درست بشه شايد وصيت ميكردند ،
    بروزم ،يه گوشه اي از دلتنگي هاي اين روزهام رو نوشتم خوشحال ميشم بياي بخوني و يه طوماركي برام بنويسي.منتظرتم.سلام برسون .ياحق

    سلام برادر عزيزم

    از اينكه سعادت داشتم تا به اينجا بيام ،خيلي خوش حالم .

    دوست دارم منوهم مثل آبجي خودتون بدونيد .

    راستش من علاقه ي خيلي زيادي به شهدا دارم ،امامزاده اي نزديكي ما هست كه 5 شهيد گمنام داره ،هميشه ازشون كمك مي خوام .قبل از اين كه هم قسمتم بشه و برم مكه ،خوابشون رو ديدم ،حتما ميام و براتون تعريف مي كنم .

    تمام پست هاتون رو از اول تا آخر با دقت خوندم .از اين به بعد يكي از خواننده هاي دست نوشته هاتون منم .

    يه چيز بگم ،روم نميشه به همه بگم ولي به شما مي گم ،از كوچيكي دوست داشتم شهيد بشم ،وقتي فيلم هاي دفاع مقدس رو مي بينم پيش خودم مي گم ،كاش منم جاي يكي از اين شهدا بودم .

    اما لياقت ...

    ميون دعاها و نمازهات هم منو راه بده كه سخت محتاج دعا هستم .

    خوش به حالت كه نزديك جمكراني ...

    هر وقت رفتي دل باروني منو هم با خودت يدك بكش .

    التماس دعا .يا علي .