سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بزودی فتنه هایی می آید که انسان، صبح با ایمان برمی خیزد و شب بی ایمان می گردد؛ جز آنکه خداوند او را با دانش زنده کرده است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
زمینیان آسمانی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» هر که بامش بیش برفش نه.......... کبوتر بیشتر

خانه های آن کسانی می‌خورد در بیشتر
که به سائل می دهند از هرچه بهتر بیشتر
عرض حاجت میکنم آنجا که صاحبخانه اش
پاسخ یک میدهد با ده برابر بیشتر
گاه‌گاهی که به درگاه کریمی میروم
راه می پویم نه با پا ، بلکه با سر ، بیشتر
زیر دِین چارده معصومم اما گردنم
زیر دین حضرت موسی بن جعفر بیشتر
گردنم در زیر دیِن آن امامی هست که
داده در ایران ما طوبای او بر ، بیشتر

آن امامی که «فداک» گفتنش رو به قم است
با سلامش میکند قم را معطر بیشتر
قم همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین
همچنین از آسمان دارد چل اختر بیشتر
قصد این بار قصیده از برادر گفتن است
ورنه می‌گفتم از این معصومه‌ خواهر بیشتر
من برایش مصرعی می‌گویم و رد می‌شوم
لطف باباهاست معمولا به دختر بیشتر
عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم
بودنم را میکنم اینگونه باور بیشتر
مرقدت ضرب المثل‌های مرا تغییر داد
هرکه بامش بیش ، برفش … نه ! کبوتر بیشتر
چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است
این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر
پیش تو شاه و گدا یکسانترند از هر کجا
این حرم دیگر ندارد حرف کمتر ، بیشتر
ای که راه انداختی امروز و فردای مرا !
چشم‌ بر راه تو هستم روز آخر بیشتر
از غلامان شما هم میشود دنیا گرفت
من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر
بر تمام اهل بیت خویش حساسی ولی
جان زهرا (س) چون شنیدم که به مادر بیشتر …



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( دوشنبه 92/6/25 :: ساعت 10:20 عصر )

»» السلام علیک یا معین الضعفاء و الفقراء...........

به بهانه پابوسی امام الرئوف علی بن موسی الرضا (علیه السلام )

پای در سفر عاشقی که می گذارم تمام وجودم را شعفی وصف ناپذیر در بر می گیرد .

فرق نمی کند که مرکبم چه باشد من با قلبم مسافر سرزمین عشق شده ام .

در تمام مسیر ذهنم مشغول لحظه رسیدن است و دیدار و بغض غریبی گلویم را می فشارد

 و هر لحظه بر دلتنگیم اضافه می کند . لحظه ها را می شمرم تا وقت رسیدن........

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( شنبه 92/6/23 :: ساعت 10:30 عصر )


»» یوسف اگر تویی جگر غرق خون کم است......

می‌گریم آنقدر که کمی وا شود دلم

در بین زائران شما جا شود دلم

"یوسف اگر تویی جگر غرق خون کم است

کاری کن ای عزیز زلیخا شود دلم"

آن‌قدر نذر کرده‌ام آقا که روز حشر

با دست پر محبتت امضا شود دلم

اکسیر کن مرا به عیار نگاه خود

چون طاق صحن کهنه مطلا شود دلم

"هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به عشق"

عاشق شدم که حضرت عیسی شود دلم

دارد دوباره می‌ترکد بغض عاشقت

قدری بخند بلکه که خنثی شود دلم

مخفی شده ست کنج ضریح تو روح من

دست مدد بگیر، که پیدا شود دلم




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( شنبه 92/6/23 :: ساعت 10:25 عصر )

»» فقط من و تو .......

 

***یا فاطمه اشفعی لنا فی الجنة***

ضریح نقره ات به من لبخند میزند .

هر بار که مرا میبیند به من لبخند میزند

چه دیر بیایم چه زود .....

ضریح نقره ایت کلون بهشت است .

مگر نه این که هر کس تو را با معرفت زیارت کند

بهشت بر او واجب میگردد....؟

و اینک این منم

آمده ام با کوهی اندوه بر شانه هایم

با دریا دریا غم در قلبم!

با آسمان آسمان نور در سینه

تا زائر لحظه های با صفای تو باشم

میشود که جام ادراک مرا از معرفت سرشار کنی؟

میشود فقط من باشم و تو

من زیارت نامه بخوانم و تو گوش دهی؟

من همراه فرشتگان آستانت نجوا سر دهم و تو پذیرا شوی.




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( دوشنبه 92/6/18 :: ساعت 9:57 صبح )

»» .......فقط نامت رقیه نبود........

آخرالزمان است و عصر جاهلیت ثانی
مخترعان غربی عِلمشان سر به ثریا کشیده و دار و ندارشان را به حرامی‌ها هدیه کرده‌اند؛

حالا وقتی از بازار شام گذر می‌کنی، به جای سنگ ها، خمپاره‌ها هلهله می‌کشند و فرود می‌آیند ... 



دخترم، آرام باش و گوش فراده!
حرامی ها دو سال است منتظرند تا سه ساله شوی
          خانه ات به جای سقف، آسمان دارد و همه چیز برای پرواز مهیاست
حرامی ها خرابش کرده اند تا "ویرانه نشین شام" شوی
حرامی ها دو سال است که مشق تاریخ می کنند در دمشق؛
تا صحنه نمایش شومشان آماده شود و تو تماشاچی باشی و به تماشاگه راز دختر پادشاه کشور عشق پا بگذاری
          شاهزاده خاتون رقیه سلام الله علیها را می‌گویم
زنجیرهای اسیری دستت،
    شاهدند که خارهای بیابان به تاول پای شاهزاده رقیه بوسه می‌زدند، وقتی او را فرسخ ها پیاده آوردند به همین خرابه ها؛  
                 به همین مسلخ عشق!
آن ها نیک می دانستند که سه ساله حسین علیه السلام با سر پدر آرام گرفت و چون لب به لب های پدر نهاد، جان سپرد.
پس چشمان تو شهادت داد که چگونه پدرت را به مهر حسین علیه السلام سر بریدند و
        چشمان یتیم تو شاهد بود که مادرت را پیشت سر بریدند تا اگر بهانه گرفتی، نگوید "پدرت به سفر رفته"
 
همه جا کربلاست و همیشه عاشورا
        پس شیعه را تا به بلای کربلا نیازمایند از دنیا نخواهند برد!
سرت را بالا بگیر، که طعم بلای کربلا را چشیده ای؛ و لایق زیارت شاهزاده خاتون رقیه شده ای!
سرت را بالا بگیر و بگو  

                السلام علیکِ یا بنت الحسین



***تصویر بالا یک دختر شیعه سوری را نشان می‌دهد که توسط سلفی ها به زنجیر کشیده شده و پدر و مادرش را پیش چشمش سر بریدند.***



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( چهارشنبه 92/6/13 :: ساعت 6:34 عصر )

   1   2   3   4      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جرعه نوش زمزم ولا.....
علی بی فاطمه .........
تشنه لبان رمضان..........
یلدایی غریب
برای شهدای مظلوم مدافع حرم .......
برای تو که گلویت بوسه گاه پیامبر بود............
قیامت بود عاشورا.............
نعمت فهم حسین (ع) ..................
بدون شرح.... اما یک دنیا حرف..............
زمزمه ی دوست دوست ...........
تو واجب ترک شده ای .....
لغات و کنایات گویش قمی
وقف ، چرا و چگونه ؟ .........
برای شهید محمد حسین سراجی
ارباب آب ..........
[همه عناوین(421)][عناوین آرشیوشده]