اي شاهدان روز جزا
اينجا قطعه اي از دل جوانيست که آرزو دارد شفاعتش کنيد
اينجا دل گمنام ميشود زيرا که به دنبال گمنامان جهان ميگردد
اينجا قطعه ايست که با نام شما بارها و بارها متبرک شده است
زمين اينجا با گلاب ياد شما خوشبو ميشود و قلم نويسنده با خون شما تر ميگردد
اينجا سجده گاه قلم تربت پاک شماست و تراوشات سينه ي قلم رشادت شما
اينجا خاکريز عشق ماست و جايي که نام شما در دفترچه ي خاطرات دلهامان ثبت ميشود
فرات جان اينجا جاريست اما دستمان به آب نمي رسد
وهمچنان رقيه ي جان درانتظار قطره ي آبيست تابا دستان اباالفضليتان سيراب شود
اينجا چشم اميد حرم جان به خيمه هاي بهشتي شماست
اينجا بانگ ((يا اخا ادرک اخا ))ي جان قطره ايست که اميد به درياي شفاعتتان دارد
اينجا دل تنگ ميشود دلتنگ مظلوميت شما
اينجا دل به زنجير غم کشيده ميشود غم بي نام و نشاني شما