عمويم مثل همين عكس خاطره شد...برايش گفتم:
عمو سلام رو به راهي
به ما سري بزن گاهي
يا روز بيا سراغمون
يا شب بيا به خوابمون
خلاصه تنهامون نذار
خدارو يادمون بيار
پنشنبه ي هفته ي پيش
نزديكاي ساعت شيش
دلم خيلي هواتو داشت
مامان يه كم حلوا گذاشت
...
خلاصه نزديك سي بيته... منو ياد اين شعرم انداختي...
التماس دعا...فراوان!