سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر آن که خواهى نیستى بارى بدان ننگر که کیستى . [نهج البلاغه]
زمینیان آسمانی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خامنه ای خمینی دیگر

درد دل فرزند یک شهید با رهبر انقلاب
آن روز که نمایندگان به دیدار تو آمدند ، به نشان عشق نهفته در سیرت ، این قطرات اشک بود که بر صورتهایمان غلتید ؛ آخر برای مان دیری بود که از جمله ، جمال ،و از کلمه ، کمال نباریده بودی . دیری بود که تنها با سکوت ، فریاد می زدی . دیری بود که از نزدیک ندیده بودیمت . یادت اما فراموش مان نشد که هیچ ، دل مان چه بنویسیم که برایت تنگ شده بود ؛ برای نگریستن و گریستن ها . برای نگاه کردن به تو و دیدن روح خدا ؛ دیری است که هر گاه تو را می نگریم ، این خمینی است که به چشمان ما می آید .

چه نگاهی می توانیم داشت :.... « علی » نیز برای امت رسول الله همواره بوی « محمد » می داد ، چه اما بر سر شامه های ایشان آورده بودند که به اسم حفظ رسالت محمد ، وصایت او ، علی را حذف کردند ؟ لابد گمان کرده بودند ره را بی رهبر می توان از بر نمود . در اسلام ذوب شدند ؛ اسلامی که رهبر نداشته باشد ، نه عجیب که سر از تذیذب در آورد ... امان از اسلام بی امام . دریغ از ولایت بی ولی . فغان از جکومت بی علی ، که برای راه بی راهبر ، هدفی جز گمراهی نباید انتظار داشت . اصلا کدام علم را بی معلم می توان فرا گرفت ؛ آنکه در علم باید ذوب شود ، معلم است . شاگرد باید ذوب در معلم باشد ، اگر که می خواهد از علم بهره ای برده باشد . ذوب اما نه در شخص که حجاب آورد ، در شخصیت . نه در اسم ، در رسم . نه در امام که در امامت ، و نه در ولی که در ولایت . رهبرا ! ما از آن رو در ولایت تو ذوب گشته ایم که تو را ذوب در اسلام یافته ایم . این اما نه فقط حدیث عشق است . عقل نیز بر همین مناط حکم می کند ؛ آن جا که در داستان میکونوس ، پا به میدان گذاشتی و عزلت جای خود را به عزت داد ، خوب یادمان هست . در 18 تیر هم به سر انگشت اشاره تو بود که دانشجویان پیشاپیش ملت از یک حادثه ، حماسه آفریدند . بسا فتنه ها با تدبیر تو به تاخیر افتاد . بسا تفرقه ها که با نصایح تو به وحدت گرایید و بسا یاس که با وجود تو در دل دشمن ، خوش نشست ؛ از همان روز که آفتاب انقلاب غروب کرد ، این مهتاب تو بود که بیم ستاره ها را را مبدل به امید نمود . شب پرستان دریافته اند که آفتاب ، شاید چند روز از آسمان ، رخت بربندد ، نور را ولی با غروب کاری نیست . رهبرا ! اینک که خورشید آسمان امانت در غیبت به سر می برد ، ما نیک قیمت همچو تو ماهی را می دانیم . می دانیم که چرا شب پرستان ، تو را نشانه رفته اند . می دانم که رجز خواندن های تو ، چرا اینقدر اینها را زجر می دهد .
رهبرا ! ما با کربلا انسی دیرینه داریم . کربلا برای ما نه یک زمین ، که ضمیمه ای از قلب ماست ، و عاشورا برای ما نه یک زمان که زمام امور ما به دستان عاشورا است . همه ی آرزوی ما این است که به حسین بن علی ، شهادت نامه ما را نیز در شب عاشورایی دیگر امضا کند . شبی مثل همان شب که رو به اصحابش کرد و گفت : « دیگر بیعتم را از شما برداشته ام . هر که می خواهد برود ، برود ؛ من بهشت را برای او تضمین می کنم . پس درنگ نکنید . بروید . » راستی رهبرا ! تو اگر آن شب مخاطب حسین بودی ، چه می کردی ؟ ... حتم دارم چنان ذوب گشتگان در ولایت حسین ، بهشت را جز به ماندن در کنار فرزند فاطمه نمی دیدی .
رهبرا ! خمینی ذوب در اسلام بود و پدران ما از همین رو در ولایت او ذوب شدند آن روزها اما روزگار جنگ بود و خون دادن . اگر تقدیر بر این است که امروز زمانه ، زمانه جنگ روزگار باشد ، بدان که ما نیز برای خون دل خوردن آماده ایم .
رهبرا ! ما تو را ذوب در اسلام یافتیم .........      

نشریه یادماندگار شماره اول از دور جدید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( یکشنبه 90/3/15 :: ساعت 10:26 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جرعه نوش زمزم ولا.....
علی بی فاطمه .........
تشنه لبان رمضان..........
یلدایی غریب
برای شهدای مظلوم مدافع حرم .......
برای تو که گلویت بوسه گاه پیامبر بود............
قیامت بود عاشورا.............
نعمت فهم حسین (ع) ..................
بدون شرح.... اما یک دنیا حرف..............
زمزمه ی دوست دوست ...........
تو واجب ترک شده ای .....
لغات و کنایات گویش قمی
وقف ، چرا و چگونه ؟ .........
برای شهید محمد حسین سراجی
ارباب آب ..........
[همه عناوین(421)][عناوین آرشیوشده]