• وبلاگ : زمينيان آسماني
  • يادداشت : سفر عشق
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام برادر عزيز و گراميم .

    هر بار كه به اين مكان مقدس وارد ميشوم ، بيشتر از بار قبل به خود مي بالم .

    چه سعادتي از اين بالاتر كه هر شب منو فرا ميخونن به اين وبلاگ ،يه حسي غريب درونم شكل گرفته كه اينجا مي تونه واسطه ي خوبي براي من باشه تا بلكه آقا هم به من نظري كنن .

    يه ماجراي عجيب براتون تعريف كنم ،يه بار كه تمام كارهام رو كرده بودم تا بيام جمكران و قسمتم نشده بود كه بيام ،شبش خيلي گريه كردم ، پيش خودم گفتم ميرم تو بالكن زير آسمون مي خوابم و چشمامو مي بندم و فكر ميكنم تو جمكران هستم ولي يه حسي منو كشوند تو نت .

    وقتي وارد وبلاگ شما شدم و ديدم درباره ي جمكران نوشتيد و اون عكسها رو گذاشتيد ، تمام اون غم از بين رفت .

    ديشب هم قرار بود ليلا خبرم كنه و منتظر پيامش بودم تا با هم بياييم .ولي هر چي صبر كردم پيامي به دستم نرسيد ، خيلي دير شده بود و ديگه نتونستم كسي رو پيدا كنم تا بيام .بازم دلم شكست و اشكم دراومد .

    امشب براي سحري درست كردن بيدار بودم ، دوباره همون حس منو كشوند اينجا و اينكه وقتي پست جديدتون رو ديدم ،نمي دونيد چه حس خوبي داشتم .چشامو بستم و به حرفاي شما گوش كردم .از اون غم نيومدن حالا چيزي نمونده .

    راستي من تا حالا به اون كوه نرفتم ، چون هميشه شب اومدم ،ميخوام انشاءالله سري بعد روز بيام تا بتونم منم يه كنجي تو دل اون كوه پيدا كنم .

    به آقا بگو باران خسته درده ، دستم رو رد نكنه .بگو اگه گناهكارم اما دوستش دارم .ميدونم اگه بياد شرمنده اش ميشم ولي منتظرش مي مونم .

    اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم .

    خواهر كوچكت باران .يا حق .