سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ کس به لاغ نپرداخت جز که اندکى از خرد خود بپرداخت . [نهج البلاغه]
زمینیان آسمانی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» بی صدا ترانه خوندن

تقدیم به :

جانبازان شیمیایی­ها که بی­صدا می­سوزند

**********************

 

ماهیای سرخِ عاشق، توی حوضی از اسیدن

دلشون یه دریا درده، کی می­دونه چی کشیدن؟!

 

می­دونی چه دردی داره، بی­صدا ترانه خوندن؟!

می­دونی چه سوزی داره، تو آتیش نفس کشیدن؟!

 

هدهد سبا شدیم و هفت شهرِ عشقو گشتیم

ما نفس کم نیاوردیم، معلومه کیا بریدن!

 

سینه آتیشِ خلیله، این­جا عشقه که دلیله

ببین این دلای عاشق، چه بهشتی آفریدن!

 

بچه­های خط دوم، سرشون به خاکه، اما

بچه­های خط اول، آسمونو سر کشیدن

 

فکر اون گلای سرخم که سرا رو خم نکردن

می­میرن ولی نمی­گن که گلوشونو بریدن

 

لاله­ها کی گفته تنها، همونایی­ین که رفتن؟

اینای که پرشکسته­ن، مگه کمتر از شهیدن؟

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( چهارشنبه 87/2/4 :: ساعت 10:5 عصر )

»» زینبی دیگر

آیتی از خداست معصومه           لطف بی انتهاست, معصومه
جلوه ای از جمال قرآنی           چهره ای حق نماست, معصومه
عطر باغ محمدی دارد              زاده مصطفی است, معصومه
پرتوی از تلألوء زهرا (س)         گوهری پر بهاست, معصومه
ماه عفت نقاب آل کسا            دختر مرتضاست, معصومه
اختری در مدار شس شموس       یعنی اخت الرضاست, معصومه
زائران, یک در بهشت اینجاست       تربتش با صفاست, معصومه
در توسل به عترت و قرآن           باب حاجات ماست, معصومه
از مدینه, به قصد خطه طوس     رهروی خسته پاست, معصومه
تا زیارت کند برادر خویش             فکر و ذکرش دعاست, معصومه
روز و شب, عاشقی بیابان گرد         خواهری با وفاست, معصومه
یا مگر اوست, زینب دگری           کز برادر جداست, معصومه
تا بدانی که نیمه ره جان داد       بنگر اکنون کجاست, معصومه
از وطن دور و از برادر دور             حسرتش غم فزاست, معصومه
داغ زهرا و داغ اجدادش                 وارث کربلاست, معصـــومه
هر حسینیه بیت اوست (حسان)    چونکه صاحب عزاست, معصومه

 

 

سالروز وفات حضرت معصومه سلام الله علیها رو تسلیت عرض میکنم.

در باب مقام و منزلت ایشون و موقعیت ممتاز ایشون در میان سایر فرزندان معصومین مطلب زیاده فقط چند تا نکته تلگرافی میخواستم عرض کنم :

1-زیارت نامه ایشون مستقیم از معصوم نقل شده.
2-نام ایشون «فاطمه» بوده و امام رضا علیه السلام ایشون رو معصومه خطاب کردن : «من زار المعصومة...»
3-اینکه چرا ایشون ازدواج نکرده اند ، برخی گفتن برای اختناق دوره هارون بوده که کسی جرات نمیکرده با دختران امام کاظم علیه السلام ازدواج نماید اما شاید این حرف آقای فاطمی نیا درست تر به نظر برسه که میگفتن شاید علتش این بوده که ایشون به قدری دارای کمالات معنوی بودند که کفو و همتایی برای ایشون نبوده.(کما اینکه در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها داریم که اگر امیرالمؤمنین نبود کسی لایق همسری ایشون نبود.)
4-جنازه ایشون توسط دو سوار ناشناس تدفین شده.
5-در باب فضیلت ایشون از جد و پدر و برادر و برادر زاده معصوم ایشون علیهم السلام روایاتی داریم که قدرت شفاعت رو در حد شفاعت تمام شیعیان و ثواب زیارت ایشون معادل زیارت امام هشتم و معادل بهشت دانسته شده.
6-از عجایبی که در مورد ایشون هست اینکه پدر ایشون درباره ایشون فرموده «فداها ابوها» و اونایی که میدونن سخن معصوم خالی از اغراقه و ... توی این موندن.(مشابه مورد عجیبی که امام حسین علیه السلام به خواهربزرگوارشون می فرمایند که  در نماز شبت منو دعا کن)
7-در باب کراماتی که از ایشون دیده شده ، لا تُعدّ و لاتُحصی ، تا جاییکه لقب «کریمه» اهل بیت به ایشون داده شده.
8-در زیارت ایشون که مستقیم از امام معصوم نقل شده داریم که : «اسئل الله ان لا یسلبنا معرفتکم» (از خدا میخوام معرفت شما رو ازم نگیره)
9-ایشون خواهرانی هم داشته اند اما علت این همه فضیلت ، برتری در میدان علم و عمل بوده ، از سویی مقام علمیشون در حدی بوده که مرجع فتوای خلق الله بوده و از سویی در میدان عمل هم وفات ایشون در راه ولایت و کثرت عبادات ایشون در 17 روزی که در قم بودند گوشه ای از این واقعیته.
....... خلاصه این زبان الکن بنده قادر نیست گوشه ای از فضایل ایشون رو هم بیان کنه.

این هم شعر معروف مرحوم آقاسی برای حسن ختام منبر! :

مرغ دلم راهی قم می شود
در حرم امن تو گم می شود
عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک
کوثر نوری به کویر قمی
آب حیات دل این مردمی
عمه سادات بگو کیستی
فاطمه یا زینب ثانیستی ؟
از سفر کرب وبلا آمدی ؟
یا که به دیدار رضا آمدی ؟



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( پنج شنبه 87/1/29 :: ساعت 3:45 عصر )

»» قرن های بی باران

مهربان ، به بوستان خنده می کنی و من به تو نگاه می کنم و آسمان بی کران هم ، تو را نگاه می کند . جوانه های تازه رسته به قد و قامتت هجوم می برند و عاشقانه تر صعود می کنند بی آ نکه وحشتی از هرزه های پیچ خورده در میان ساقه ها آ رامششان را برباید ، و جیغ باد و وز وز شکسته اش درون و لابلای پیچکی غرشی عظیم می کند و باز خنده می کنی ، نگاه پر امید تو به نهر کم رمق توان تازه می دهد و شور آن جوانه ها به آسمان بی کران درس می دهد و من نگاه می کنم چگونه یاریت کنم جوانه نیستم و ساقه ای خمیده ام قبول کن به جان مادرت که چاه باشم و شبانه یاریت کنم ....
و حالا این روزها ثانیه ها در تپش اند ، التهابی مهیج و شوقی شیرین در پیکر کوچکشان می جوشد . در گذر از لحظه ها این ثانیه ها چه کند می لغزند وشتاب همیشه را ندارند...
گرمای جانبخشی است از لحظه هبوط آدم تا همین لحظه ، همه در این انتظار جان داده اند. بارش غمگین ابرها وریزش سوگوار برگها ، شتاب شورانگیز قطره ها در رسیدن به خاک ، گردش خستگی ناپذیر و بی تأمل افلاک ، ذره ذره عطرهایی که هر صبح، شور و شعف را به سینه ها می ریزند، ... همه و همه....
شاخه هایی که هر بهار از دل ساقه ها می رویند و.... همه به این شوق ،شوریده و حیران ، زمان را سپری می کنند .
خدایا چه جانکاه است ، نیایش ملکوت و دعای ناسوت ، چه دیر به ثمر می نشیند .
نغمه ها در گلوها می میرند و ناله ها در سینه ها به سردی می گرایند . روح عاصی انسان در یأسی مرگبار ، دست و پا می زند. کام تشنه کودکان یتیم می سوزد . سایه های عدالت ، گمگشته های هزار ساله آنهایند.
بشر در حصار سیمان و آهن و دود ، با سرعتی دیوانه وار ، سرگشته می چرخد .
چه می خواهد؟ در پی کدام پناه ، واله و سرگشته زمان را سپری می کند ؟ آنقدر در روزمرگی مدفون است که ماورای ماده برایش افسانه جلوه می نماید.
وجودی که ریشه و اساس هستی اش را در ملکوت اعلی بجا گذاشته است و این لباس پوسیده و بی مقدار را چند روزی به عاریت گرفته تا روح خود را برای لقای دوست ، جلا دهد ، چه غافل و بی خیال در بیغوله مادیات و در لایه های متعفن شهوات جا خوش کرده است .
افسوس...
خسته است پا و زخم هایم چه کارا ست ، امروزها ایمان و عشق را به اسارت چه می برند ؟
دیر است ، راه دور ، پا برهنه .....
ای کاش می‌دانستم در کدامین خاک و سرزمینی. آیا در کوه «رضوی» هستی یا در جای دیگر؟ یا در «ذیطوی»؟‌گران است بر من اینکه مردم را ببینم و تو را دیدار نکنم واز تو آواز و نجوایی نشونم؛ بر من ناگوار است که بلا تو را گیرد و مرا نگیرد و ناله و گلایه ای از من به تو نرسد...
با هم در مسجد مقدس جمکران عشق را بهانه کنیم ولب هایمان را عاشقانه بر آن محراب سبز بگذاریم
شاید عطش این قرن های بی باران ...
( نمی خواهم بگویم دردهایم به آسمان رسیده تا صوراسرافیل تا زیر پاهای عزراییل .... غمی سنگین بر دلم رسوب کرده... اما.... )  من در راه خانه دوست هستم ....
جمکران....
می خواهم بروم دلم بد جور شور می زند ناراحتم ، نگرانم ، بی تابم ، نمی دانم از درک حسی که دارم عاجزم خیلی دارد دیرمی گذرد ، هر ثانیه اش به اندازه قرنی است دارم با خودم فکر می کنم یکسال است این انتظار ، فقط دارم به لحظه ای فکر می کنم که در جمکرانم ، این انتظار آزارم می دهد از خانه پای پیاده راه می افتم  می خواهم ببینم با چند ذکر صلوات به او می رسم ، صدتا ...دویست تا... هزار تا... دیگر حسابش از دستم در رفته اما خوشحالم چون می دانم با هر یک دانه اش یک قدم به او نزدیکتر می شوم ....وباز با هر دانه تسبیح شمیمی  از بوی گل نرگس. 
حال و هوای خاصی دارد پای پیاده و پای برهنه آری اینجا سرزمینی مقدس است کفشهایت را در آور وقتی به خود می آیم که رو به روی مسجد ایستاده ام ، حالا دیگر می توانم ببینم آن گنبد و گلدسته و چراغ های بین دوتا گلدسته را ، حس می کنم وقت سلام کردن است ، دستم را روی سینه ام می گذارم قلبم دارد از سینه بیرون میزند.آقا می دانم صدای قلبم را می شنو ی.می دانی ضربان قلبم هر بار چه می گوید؟ مهدی مهدی مهدی مهدی مهدی مهدی  می خواهم شروع کنم اما نمی دانم چگونه . بارها بری این لحظه تمرین کرده بودم اما حالا هیچی یادم نمی آید ، چشم هایم را می بندم نه هیچی به خاطرم نمی آید بعد از یک مکث طولانی می گویم : سلام آقا منم محمد آمده ام تا بار دیگر تو را حس کنم آمده ام تا بار دیگر پرتو نگاه نازنینت را بر وجودم بتابانی آمده ام این بار تا فقط و فقط در هوای مقدس جمکران نفس بکشم  هوایی که با عطر نفسهایت عطر آگین است. همین



 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( جمعه 87/1/23 :: ساعت 9:48 صبح )

»» بدون شرح یک دنیا حرف

 

 

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( چهارشنبه 87/1/14 :: ساعت 2:53 عصر )

»» عین ظهور

آقا جونم یوسف زهرا (س)...........

نشد بالهای مرا وا کنی؟                                مرا راهی آسمانها کنی؟

نشد مثل مجنون بادیه گرد                             مرا خانه بر دوش لیلا کنی؟

نشد بعد توحید لبهایتان                                مرا در قنوت  شبت جا کنی ؟

بگیری نفسهای این مرده را                             بگیری و کار مسیحا کنی ؟

توقع ندارم که بنشینی و                               گنهکاریم را تماشا کنی

دل من از اول ثباتی نداشت                             تو حق داری امروز و فردا کنی

تو عین ظهوری و من غایبم                             دلم را تو باید که پیدا کنی

.............

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( یکشنبه 87/1/4 :: ساعت 8:8 عصر )

<      1   2   3      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جرعه نوش زمزم ولا.....
علی بی فاطمه .........
تشنه لبان رمضان..........
یلدایی غریب
برای شهدای مظلوم مدافع حرم .......
برای تو که گلویت بوسه گاه پیامبر بود............
قیامت بود عاشورا.............
نعمت فهم حسین (ع) ..................
بدون شرح.... اما یک دنیا حرف..............
زمزمه ی دوست دوست ...........
تو واجب ترک شده ای .....
لغات و کنایات گویش قمی
وقف ، چرا و چگونه ؟ .........
برای شهید محمد حسین سراجی
ارباب آب ..........
[همه عناوین(421)][عناوین آرشیوشده]