سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این تویی که اغیار را ازدل های دوستانت زدودی ... و چون عالَم ها آن را وحشت زده کند، تو همدم آنانی . [امام حسین علیه السلام ـ در دعای روز عرفه ـ]
زمینیان آسمانی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» اتل متل یه بابا


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اتل‌ متل‌ یه‌ بابا که‌ اسم‌ او احمده‌ *** نمره‌ جانبازی هاش‌ هفتاد و پنج‌ درصده‌

اون که‌ دلاوری هاش ‌تو جبهه‌ غوغا کرده ‌*** حالا بیاین‌ ببینین‌ کلکسیون‌ درده‌

اونکه‌ تو میدون‌ مین‌هزار تا معبر زده‌*** حالا توی‌ رختخواب‌ افتاده‌ حالش‌ بده

بابام‌ یادگاری‌ ازخون‌ و جنگ‌ و آتیشه‌*** با یاد اون‌ موقعا ذره‌ ذره‌ آب‌ میشه‌

آهای‌ آهای‌ گوش‌ کنین‌ درد دل‌ بابارو*** می خواد بگه‌ چه‌ جوری‌ کشتند بچه‌هارو

آی‌ قصه‌ قصه‌ قصه‌ نون‌ و پنیر و پسته‌*** هیچ‌ تا حالا شنیدی‌ تانکها بشن‌ قنّاسه‌؟

میدونی‌ بعضی‌ وقتا تانکها قناسه‌ بودن‌***  تا سری‌ رو میدیدن‌ اون‌ سرو می‌پروندن‌

سه‌ راه‌ شهادت‌ کجاست‌؟میدونی‌ دوشکا چیه‌؟*** میدونی‌ تانک‌ یعنی‌ چی‌؟یا آرپی‌جی‌ زن‌ کیه‌؟

آرپی‌جی‌ زن‌ بلند شد«ومارمیت‌» رو خوند*** تانک‌ اونو زودتر زدش‌یه‌ جفت‌ پوتین‌ ازش‌ موند

یه‌ بچه‌ بسیجی‌اونور میدون‌ مین‌*** زیر شنیهای‌ تانک‌لِه‌ شده‌ بود رو زمین‌

اتل‌ متل‌ توتوله‌ چشم‌ تو چشم‌ گلوله‌***اگر پاهات‌ نلرزید نترسیدی‌ قبوله‌

دیدم‌ که‌ یک‌ بسیجی‌ نلرزید اصلاً پاهاش‌***جلو گلوله‌ وایستاد زُل‌ زده‌ بود تو چشاش‌

گلوله‌ هم‌ اومدو از دو چشم‌ مردونه‌***گذشت‌ و یک‌ بوسه‌ زد بوسه‌ای‌ عاشقونه

عاشقی‌ یعنی‌ اینکه‌چشمهایی‌ که‌ تا دیروز***هزار تا مشتری‌ داشت‌ چندش‌ میاره‌ امروز

اما غمی‌ نداره‌چون‌ عاشق‌ خداشه‌***بجای‌ مردم‌، خدا مشتری‌ چشماشه

یه‌ شب‌ کنار سنگر زیر سقف‌ آسمون‌***میای‌ پیش‌ رفیقت‌ تو اون‌ گلوله‌ بارون‌

با اینکه‌ زخمی‌ شده‌برات‌ خالی‌ می‌بنده‌***میگه‌ من‌ که‌ چیزیم‌ نیست‌درد میکشه‌ می‌خنده‌

چفیه‌ رو ور میداری‌زخم‌ اونو می‌بندی‌***با چشمای‌ پر از اشک‌ تو هم‌ به‌ اون‌ می‌خندی‌

انگاری‌ که‌ میدونی دیگه‌ داره‌ می‌پّره‌***دلت‌ میگه‌ که‌ گلچین‌ داره‌ اونو می‌بره‌

زُل‌ میزنی‌ تو چشماش‌ با سوز و آه‌ و با شرم‌***بهش‌ میگی‌ داداش‌ جون‌ فدات‌ بشم‌ دمت‌ گرم‌

میزنی‌ زیر گریه‌ اونم‌ تو آغوشته‌***تو حلقه‌ دستاته‌سرش‌ روی‌ دوشته‌

چون‌ اجل‌ معلق‌ یه‌ دفعه‌ یک‌ خمپاره‌***هزار تا بذر ترکش‌ توی‌ تنش‌ میکاره‌

یهو جلو چشماتو شره‌ خون‌ می‌ گیره‌***برادر صیغه‌ایت‌ توبغلت‌ میمیره‌


هیچ‌ می‌دونی‌ چه‌ جوری‌یواش‌ یواش‌ و کم‌کم‌***راوی‌ یک‌ خبرشی‌یک‌ خبر پراز غم‌

به‌ همسر رفقیت ‌که‌ صاحب‌ پسر شد***بری‌ بگی‌ که‌ بچه‌یتیم‌ و بی‌پدر شد

اول‌ میگی‌ نترسین‌ پاهاش‌ گلوله‌ خورده‌***افتاده‌ بیمارستان‌ زخمی‌ شده‌، نمرده

زُل‌ میزنه‌ تو چشمات‌قلبتو می‌سوزونه‌***یتیمی‌ بچه‌ شو از تو چشات‌ میخونه‌


درست‌ سال‌ شصت‌ و دو لحظه‌ تحویل‌ سال‌***رفته‌ بودیم‌ تو سنگررفته‌ بودیم‌ عشق‌ و حال‌

تو اون‌ شلوغ‌ پلوغی‌همه‌ چشارو بستیم‌***دستهاتوی‌ دست‌ هم‌ دورسفره‌ نشستیم‌

مقلب‌ القوب‌ روبا همدیگر می‌خوندیم‌ ** * زورکی‌ نقل‌ ونبات‌ تو کام‌ هم‌ چپوندیم‌

همدیگر و بوسیدیم‌ قربون‌ هم‌ میرفتیم‌ *** بعدش‌ برا همدیگه جشن‌ پتو گرفتیم‌

علی‌ بود و عقیلی‌من‌ بودم‌ و مرتضی‌*** سید بود و اباالفضل‌امیرحسین‌ و رضا

 

حالا ازاون‌ بچه‌ هافقط‌ مرتضی‌ مونده‌ *** همونکه‌ گازخردل‌صورتشو سوزونده

آهای‌ آهای‌ بچه‌ هامگه‌ قرار نذاشتیم‌*** همیشه‌ با هم‌ باشیم‌ نداشتیما، نداشتیم‌


فقط‌ خاطره‌ نیست‌ که ‌قلب‌ اونو سوزونده ‌*** مصلحت‌ بعضی‌ها پشت‌ اونو شکونده‌

برا بعضی‌ آدم ها بنده‌های‌ آب‌ و نون‌ *** قبول‌ کنین‌ به‌ خدا بابام‌ شده‌ نردبون

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( جمعه 89/7/9 :: ساعت 4:19 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جرعه نوش زمزم ولا.....
علی بی فاطمه .........
تشنه لبان رمضان..........
یلدایی غریب
برای شهدای مظلوم مدافع حرم .......
برای تو که گلویت بوسه گاه پیامبر بود............
قیامت بود عاشورا.............
نعمت فهم حسین (ع) ..................
بدون شرح.... اما یک دنیا حرف..............
زمزمه ی دوست دوست ...........
تو واجب ترک شده ای .....
لغات و کنایات گویش قمی
وقف ، چرا و چگونه ؟ .........
برای شهید محمد حسین سراجی
ارباب آب ..........
[همه عناوین(421)][عناوین آرشیوشده]