سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شتابزدگی را واگذار و در حجّت بیندیش و خود را از پریشان گویی نگاه دار، تا از لغزش ایمن بمانی . [امام علی علیه السلام]
زمینیان آسمانی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» وجدان درد

شانس من چراغ قرمز شد و مجبور شدم صبر کنم مدت زمان کمی که برای ما ملت معمولاً یک عمر می گذره .آقا یه بسته بیسکویت بخر. صدای خسته دختر بچه ای بود که از قرمز بودن چراغ استفاده کرده بود. نگاهش یه جوری بود حدوداً 7 سالش می شد.دستهاش از همین سن پینه بسته بود روسری کهنه و رنگ و رو رفته دمپایی های تا به تا و پاره لباس وصله داراما نگاه مهربونش که تا ته ته دل رو می لرزوند.یه بیسکویت ازش گرفتم و هزار تومن بهش دادم گفت آقا اینم 700 تومن بقیه اش گفتم برای خودت گفت من گدا نیستم باید بگیری بابام گفته از کسی صدقه نگیرم. گفتم بابات چکار می کنه؟ گفت بابام کارگز بنایی بوده از داربست افتاده قطع نخاع شده من و 2 تا داداش هام کار می کنیم سعید دستمال کاغذی می فروشه اصغر هم با یه مرغ عشق فال می گیره .اینو گفت و رفت سراغ یه ماکسیما یکی دو بار زد به شیشه  راننده نیم نگاهی کرد و مجدداً با بغل دستیش مشغول حرف زدن شدو محلی به دختر بچه نذاشت 10 ثانیه مونده بود تا چراغ سبز بشه هنوز حواسم به حرفهای دختر بچه بود صدای بوق ممتد ماشینهای پشت سرم منو به خودم آورد. راه افتادم نمی دونم چی شد که بغض راه گلومو بست.خدایا خیلی کارت درسته  قربون جلال و جبروتت برم آخه چرا

اگر دستم رسد بر چرخ گردون

از او پرسم که این چون است و آن چون

یکی را داده ای صد ناز و نعمت

یکی نان جوین آلوده در خون



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( جمعه 90/1/12 :: ساعت 10:25 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جرعه نوش زمزم ولا.....
علی بی فاطمه .........
تشنه لبان رمضان..........
یلدایی غریب
برای شهدای مظلوم مدافع حرم .......
برای تو که گلویت بوسه گاه پیامبر بود............
قیامت بود عاشورا.............
نعمت فهم حسین (ع) ..................
بدون شرح.... اما یک دنیا حرف..............
زمزمه ی دوست دوست ...........
تو واجب ترک شده ای .....
لغات و کنایات گویش قمی
وقف ، چرا و چگونه ؟ .........
برای شهید محمد حسین سراجی
ارباب آب ..........
[همه عناوین(421)][عناوین آرشیوشده]