سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند به ابراهیم علیه السلام وحی کرد : ای ابراهیم! من دانایم و هر دانایی را دوست دارم . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
زمینیان آسمانی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» به یاد سپهر

نمی دونم میگفتند سپهر بسیجیه. شعرهاش نمیدونم واقعا شعره یا نه اما حرفاش یه جوری بود. حرفاش بوی درد میداد . درد رو هم از هر طرف بنویسی درده................

کسانی که هم سن و سال من هستند حتماً ابوالفضل سپهر را خوب به یاد دارند. پسر مظلومی که در سریالهایی که در زمان کودکی مان پخش میشد بازی می کرد و در بیشتر اوقات نقش یتیمی را داشت که مجبور بود در تعمیرگاهها کار کند تا هزینه خود و خانواده اش را بدست آورد. اما عجیب اینکه داستان واقعی زندگی او هم اینگونه بود. او که متولد 15 خرداد 1352 بود در نوجوانی و در اثر سانحه ای پدر خود را از دست داد و در کنار تحصیل ، مشغول کار شد . او در این مدت در چند فیلم و سریال هم بازی کرد . در سال 77 در اثر نشست و برخواست با ایثارگران و خانواده های شهدا و جانبازان و با مشاهده غفلت ها و کاستیهای بیشمار در حفظ دست آوردهای شهدا ، دست به قلم برد و اولین شعرش را نوشت اما هنوز تصمیم به چاپ شعرهایش نگرفته بود تا اینکه در ملاقاتی با همسر شهید همت ، بنا به اصرار دوستانش شعری را خواند که درباره ازدواج شهید همت بود :

 

آهای آدم بزرگا / این ماجرا رو دیدین ؟ / آهای آهای جوونها / این قصه رو شنیدین / یه روزی روزگاری / یه پلوون عاشق / رفت به خواستگاری/ دخت ماه و شقایق / پدر می گفت پهلوون / تو این روز بهاری / قول میدی که هرگز / او نو تنها نذاری ؟ / پهلوونه مکثی کرد / چشماشو به زمین دوخت / انگار جوابی نداشت / انگار دلش خیلی سوخت

بعد از خواندن این شعر و اصرار همسر شهید همت ، سپهر تصمیم به چاپ اشعارش گرفت . اما شرط چاپ اشعارش این بود که مقدمه ای بنویسد حداقل 30 صفحه ای و در آن همه حرفهای دلش را بزند . او ابتدا اشعارش را در ماهنامه فکه چاپ کرد و در بسیاری از مجالس بزرگداشت شهدا نیز شرکت می کرد و اشعارش را می خواند و برای اینکه بیشتر در دل شنونده اثر کند زبان محاوره ای را برگزید . هنوز مدتی نگذشته بود که سراینده شعرهای اتل متل ، کلیه هایش را از دست داد و روانه بیمارستان شد . ابوالفضل سپهر  سرانجام در روز سه شنبه 28 شهریور 83 در گذشت . مجموعه شعرهایش در کتابی به نام « دفترآبی » چاپ شده است و همانطوریکه خودش می خواست مقدمه این کتاب مطلبی است با عنوان « فرشته پلاک طلایی می خواهد » که شاید در فرصتی دیگر ، آنرا بنویسم .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( پنج شنبه 90/8/26 :: ساعت 10:36 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جرعه نوش زمزم ولا.....
علی بی فاطمه .........
تشنه لبان رمضان..........
یلدایی غریب
برای شهدای مظلوم مدافع حرم .......
برای تو که گلویت بوسه گاه پیامبر بود............
قیامت بود عاشورا.............
نعمت فهم حسین (ع) ..................
بدون شرح.... اما یک دنیا حرف..............
زمزمه ی دوست دوست ...........
تو واجب ترک شده ای .....
لغات و کنایات گویش قمی
وقف ، چرا و چگونه ؟ .........
برای شهید محمد حسین سراجی
ارباب آب ..........
[همه عناوین(421)][عناوین آرشیوشده]