تو برخاستی و امواج عصیان، شرمنده و تهی بر زمین افتاد. تو برخاستی و قدقامت نماز عاشوراییان، در قامت بلند و نستوهت معنا شد. تو برخاستی و یکرنگی و زلالی و جوشش در رودهای جهان، به نظاره نشست و روشنایی آبها از راز و نیاز کام تشنه تو روییدن گرفت.هنوز دستان بریدهات، نماد قنوت بیریای عاشقانه توست. هنوز آن دستان بریده، دستهای زمین است که بار معنویت آسمانی، ثمره آن است. درود و بدرود ما بر این دستان بریده که چونان آیههای کتاب الهی، پربار است، نه درود و بدرود ما که درود و بدرود تمامی کائنات و نخلهای سایهگستر عالم.... با اینهمه، هنوز و هماره حیرانم که کدامین جسم پریشان و بیمار، ژرفای رازآلود جان بیدار و نستوهت را تاب نیاورد؟ کدامین عقل حسابگر در میدان پرشور عشقبازی تو رسوا شد که اینچنین در رکاب مولایت، سرافرازی در فنای تو معنا شد؟
یا ابالفضل! تو امروز روسپید نیستی؛ که از ازل صبحی سپید بر جبین تو حک شد. یا ماه بنیهاشم که نور عالمآرایت شبهای تیره و تارمان را روشنا میبخشد! هر آینه هماره و تا کنون روسپیدی.تو پرکشیدی چنان که باید؛ و امروز رسوایی، اندوه و پریشانی، سهم ناچیز دشمنان دین جد توست. آنان که هرگز و هیچگاه بر قرار و پیمانشان دل نبستی؛ آنان که اماننامه تو را در اسارت و عسرت مولایت مقرر داشتند و تو چه بیپروا فرومایگی دنیایشان را به سخره گرفتی.در شگفتم که چنین بیحد و بیشمار، از همه چیز و هرچیز رستهای، چنانکه بودن و ماندن را ذرهذره در همراهی حسین(ع) گستردی. تو را در کدامین دقیقه ناب و دلانگیز این واقعه به نظاره ننشینیم که روح منتشر در لحظه لحظه آنی؟! و چنین مرور یادگاران نبردت، تجلی آشنای حضور و شور و شهود توست و اینچنین گرم و بیدریغ برای حسین(ع) برادر بودی.
(( متن اثر سرکار خانم :زهرا محدثی خراسانی بر گرفته از وبلاگ http://zahramohadesi.blogfa.com ))