باز هم 22 بهمن باز هم همدلی باز هم حضوری به رنگ پرچم کشور عشق
در آن هوای سرد دانه های شفاف عرق سرو صورتش را نورانی تر می نمایاند
سخت نفس کشیدنش را می توانستی از پشت ماسکی که زده بود حس کنی
کپسول کوچک آبی رنگ اکسیژن ، یار همیشگی اش از پشت ویلچر خودنمایی می کرد.
تراکتی را با نخ از گردن آویزان کرده بود که خوانندگان را به تفکر وامیداشت
چشمان بی رمق اش چشمان رهگذرانی را می طلبید که دل نوشته اش را با
چشم دل بخوانند......
(( آی مردم بدانید عاشورا هنوز ادامه دارد.
عاشورا هر روز در کربلای دلمان اتفاق می افتد
بکوشیم حسین دل بدست یزید نفس لب تشنه شهید نشود
ثانیه ثانیه نفس های بریده بریده ام فدای آقایم سید علی ))
و زیر آن نوشته بود : یک جانباز شیمیایی
وقتی خواندم دلم چشمانم را لودادند و قطرات اشک را از دلم تا چشمانم و از آنجا تا زمین ناگزیر کردند.