ای کاش می توانستم راحت تر و روان تر از این بنویسم
ای کاش وقتی از شهید می نویسم دست و دلم نمی لرزید.امروز باز هم می خواهم همه چیز را برایتان ساده تعریف کنم؛ ساده مثل باران.
می دانی ، در زندگی چیزهایی هست که با هیچ واژه ای نمی توان آنها را تعریف کرد واژه هایی مثل شهید
برخی دیگر از واژه ها هر چقدر هم که بزرگ باشد، پیش این کلمه ها کوچک به حساب می آید.دیروز پیکر پاک یکی از دوستانم را آوردند بعد از چندین سال آنهم چند تکه استخوان و یک پلاک .راستی واژه مادر شهید را چگونه می توان معنی کرد ؟
دیدی سخت است؟
رها کن این حرفها را و بیا بدون استخاره عاشق باش.
خدا اینجاست، توی چشم های من. بیا دست خدا را محکم توی دستهایت بگیر و توی دل این آسمان گم شو.
نه، اصلاً بیا برو "امام رضا(ع)" ، "شاه چراغ" ، "کنار دریا" ، "پای آیینه". برو "ستاره" نذر کن. برو به نخل سر بریده آبادان دخیل ببند برو دخیل ببند به پای "شهید" تا از عشق جا نمانی.
راه آسمان هیچ گاه بسته نمی شود.می توان بالارفت و پشت درب خانه خدا نشست و آنجا رد پایی از شهید دید.
خُب، حالا کمی راحت تر می توانم شهید را معنی کنم
"شهید یعنی شهید"