می خواستم امروز هم مثل همیشه از شهید و جانباز و جبهه و جنگ بنویسم اما انگار یکی دستم رو گرفت و برد جمکرون و گفت امروز از آقا بنویس که دل خیلی ها الان داره دور و بر جمکرون پر میزنه........ پس پاشو با هم بریم جایی که خیابونش عین بین الحرمینه اما خیابونی که از حرم دل خودت تا پشت در خونه یوسف زهرا امتداد داره......... نوای امروز وبلاگم رو هم صدای دلنشین دوست عزیزم مداح اهلبیت سید مهدی میر داماد انتخاب کردم امیدوارم به دلت بشینه و دلتو ببره جمکرون
بریم
یا حق
سلام آقا
می خوام ایندفعه خیلی خیلی خودمونی با هم حرف بزنیم اینقدر خودمونی که هر که بیاد و بخونه فکر کنه........
آقا یه چیزی دوست دارم ازت بخوام دوست دارم در حقم این لطف رو بکنی و حاجتمو بدی نمی خوام قسمت بدم میدونی که اگه من بخوام قسمت بدم یه قسمی میدم که تو رو در بایستی گیر میکنی البته اینم که روم نمی شه خیلی زشته آدم دوست عزیز خودشو تو رو در بایستی قرار بده. آقا میدونم که چشمی که تو رو می بینه و میشناسه اینقدر باید پاک باشه که لیاقت دیدن و شناختن تو رو داشته باشه. الهی قربونت برم الهی دورت بگردم چرا یه دیده پاک به من نمی دی که وقتی میبینمت به یه نظر بشناسمت؟ آقا جون به خدا اینو میدونم که اگه شیعه تو رو یه روز نبینه میمیره. فدای خال روی صورتت به خدا هر بار که میام جمکران اینقدر این طرف و اون طرف رو نگاه میکنم که شاید ببینمت.به خدا اونقدر اینطرف و اون طرف چشمامو میبندم و بو میکشم تا که استشمام کنم بوی عطر گل نرگس رو. آقا میدونم که وقتی منو میطلبی که بیام و با شما یه کم خودمونی حرف بزنم منو میبینی به خدا منم حضورتو حس میکنم ولی به خود خدا اینقدر سخته که محمد بیاد و با آقای خودش حرف بزنه اما اونو نبینه میدونی آقا مثل چی میمونه این اومدنا و رفتنای من و ندیدن تو؟ مثل یه نفر که از بس که تشنه هست براش یه لیوان آب بیارن تا نزدیک لباش اون آب رو بیارن سردی آب رو هم حس کنه اما دوباره آب رو ازش دور کنن.وضعیت من و امثال من اینجوریه میدونم تو هم راضی به این له له زدن من در رویت روی چون ماهت نیستی اما میدونم رضای خدا و صلاح اون بر خواست ما ارجحیت داره.من هم راضیم به رضای خدا ولی همه این حرفا رو که زدم بازم ته دلم میدونی چیه؟ ته دلم اینو میگه:
(( همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی............... چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی))
آقا روم نمی شه اگه روم می شد به یه بانوی پهلو شکسته قسمت میدادم که روی خودتو به من نشون بدی شاید نتونم طاقت بیارم اگر چه میدونم دیدن روی تو و دادن جان کار من است به خدا بارها دیدمت اما نشناختمت. به خدا بارها با من حرف زدی اما نشناختمت به خدا منو به اسم صدا زدی اما نشناختمت خیلی سخته خیلی سخت وقتی میام به طرف مسجد جمکران تو هر قدمی که بر میدارم ضربان قلبم بالا و بالا تر میره تا اون جایی که حس میکنم داره قلبم از تو سینم میزنه بیرون میدونم همه اعضاء و جوارح من برای دیدن تو بیقرارند آقامن.......من.......بگذریم خیلی حرف زدم حرفایی که اگر هم نمی گفتم میدونستی چی تو ذهنم میگذره.