دلم خیلی گرفته بود.
از روزمرگی، از نامردمی، از سرگردانی خودم توی این دنیای وانفسا و از خیلی چیزهای دیگه.
برای همین رفتم اونجایی که وقتی توی فضاش نفس می کشی، احساس سبکی و آرامش بهت دست میده، یک حس غریب، حس پرواز، حس غرق شدن در خوبی ها.
...
بعدازظهر بود و خلوت.
بین مزار شهداء قدم می زدم و به عکسها و سنگ نوشته های مزارشان نگاه می کردم.
چهره نورانی شهداء آرامم می کرد.
همینطور روی قبرها را می خواندم و جلو می رفتم...
...
شهید علی موسویان محل شهادت: شلمچه سن: 16 سال
شهید غلامرضا لطفی محل شهادت: جزیره مجنون سن: 23 سال
شهید فرهاد براتعلی محل شهادت: شرق دجله سن: 15 سال
شهید مرتضی باباعلیان محل شهادت: فکه سن: 18 سال
شهید حسن نیک نژاد محل شهادت: دارخوین سن: 16 سال
............................. محل شهادت: اروند سن: 19 سال
............................. محل شهادت: پادگان حمید سن: 21 سال
............................. ........................ سن: 14 سال
............................. ........................ سن: 31 سال
کمی با دقت به سن و سال شهداء توجه کردم، میانگین سنی شهداء از سن من کمتر بود.
برای چند لحظه تمام ذهن و فکرم متوقف شد.
آنها توی آن سن و سال به چه مقامی رسیدند و من...
...
راستش را بخواهید دلم به حال خودم سوخت، آخه خیلی وقتها آرزو می کردم ای کاش 20 سال زودتر به دنیا آمده بودم.
ولی خوب، خدا نخواست من آن موقع باشم و دوست داشت منو توی زمانی به این دنیا بیاره، که توی یک جبهه بزرگتر قرار بگیرم.
جبهه ای که خاکریز دشمن را نمی تونی ببینی، خود دشمن را هم نمیشه دید، البته نه اینکه نشه، ولی خوب خیلی راحت نیست.
گرفتن گِرا و مختصات دشمن هم خیلی سخته، بعضی وقتها کنار دستت نشسته و خودت خبر نداری.
از توپ و خمپاره و تانک و نفربر هم هیچ خبری نیست، سلاحها قوی تره، ولی نه آتیش عقبه داره و نه ترکشی که بدنت را پاره کنه، بلکه ذهن و فکر و اعتقاد آدمو هدف می گیریه.
...
اولین چیزی که باید توی این جبهه یاد گرفت درس دشمن شناسیه، بعد تقویت سلاح که همون ایمان و اعتقاده و بعدش هم روحیه مبارزه و جهاد، البته از نوع جهاد اکبر.
حالا خودمون بشینیم و حساب کتاب کنیم، ببینیم کجای این جبهه ایم.
خط شکنیم، خط مقدم هستیم، پشت جبهه ایم، یا اینکه آنطرف خاکریز و توی اردوگاه دشمن.
اگر خط شکن نیستیم یا توی خط مقدم هم قرار نداریم لااقل پشت جبهه کمک کنیم و آن اینکه آب توی آسیاب دشمن نریزیم.
و خدا نکنه که آن طرف خاکریز باشیم که نه دنیا داریم و نه آخرت.
خوش به سعادت آنهایی که توی جهاد اصغر دشمن خودشان را شناختند و عاشقانه رفتند.
و خدایا... " رقصی چنین میانه میدانم آرزوست"