در باطن واژه ی خلافت و جانشینی، این معنا نهفته است که خلافت ظهور مستخلف عنه در خلیفه است و خلیفه کسی است که هویت او وابسته به مستخلف عنه است و جدای از او معنا و حقیقتی برایش نیست؛ از این رو اگر ذرّه ای، غیر یا خود را نشان داد و کاری غیر از فعل او انجام داد، دیگر خلیفه نیست..........
بر اساس این که خلافت، ظهور مستخلف عنه در خلیفه است؛ اولین ظاهر، اولین خلیفه حق است. از آن جا که ذات الاهی (کمال مطلق) ـ طبق قاعده ی فلسفی که در جای خود مبرهن است بسیط است و از واحد بسیط جز واحد صادر نمیشود و واحد بسیط، جزء ندارد تا ظهور جزئی و عدم جزئی دیگر از او قابل تصور باشد. بنابر این کمال مطلق با تمام شئون کمالی اش ظهور میکند و اولین مظهر او یک موجود و کامل ترین موجود خواهد بود. چنین موجودی همان انسان کامل است که خلیفه بی واسطه است که او نیز کمال و بساطت را به تبع، واجد بوده، آیینه دار بساطت و کمال حقّ است و هر خلیفه دیگری برای خداوند به وساطت او خلیفه است. در حقیقت، او خلیفه خدا و دیگران خلیفه او هستند؛ یعنی سلسله خلافت به صورت طولی است نه عرضی. لذا اگر در یک زمان دو فرد دارای مقام خلافت باشند، یکی تابع دیگری است؛ مثل علی (ع) که در زمان پیامبر (ص) تابع او بود و مانند حسنین (ع) که در زمان علی (ع) تابع او بودند و … .
خلافت دو جهت دارد: یکی از طرف خدا که تا کنون بحث شد، دیگری خلافت بر عالم. خلیفه کامل در همه عوالم حاضر است و واسطه همه فیوضات و مدیر و مدبّر سلسله نظام هستی است. او، هم مظهر علم و قدرت و حیات و رازقیت و هدایت و … حق و هم واسط? علم و رزق و حیات و هدایت و … به خلق است. چنان که در روایت “بکم فتح الله و بکم یختم و بکم یمحو ما یشاء و یثبت … و بکم ینزل الغیث….”[4] و روایات دیگر برای اهل بیت ثابت شده است.
[1] فرقان،62
[2] ص، 26
[3] رجبی، محمود، انسان شناسی، ص 151
[4]. “به واسطه شما خداوند درهای خیر و رحمت را به روی خلق میگشاید و ختم و خاتمه عالم به وجود کامل شما است و به واسطه شما خدا هر چه را خواهد محو و اثبات میکند و …”، مفاتیح الجنان، زیارت اول از هفت زیارت مطلق امام حسین (ع) و زیارت جامعه کبیره.