زمین، گهواره ای شد، پر از لالایی ستاره هایی نورانی تر از خورشید.
بادهای آوازه خوان، برکت را نجوا میکردند بر سرتاسر خاک.
انسان به خود می بالید از این همه بزرگی.
با آمدنت، زمین، سربلندتر شد.
ابلیس، پشیمان شد.....
از اینکه.........
سجده نکرده است به این همه شکوه،
به این همه عظمت،
به این همه سربلندی.
... و تو آمدی؛
ناگهان تر از همه باران های بهاری.
آمدی و بی مضایقه باریدی.
مهربانتر از همه بارانها،
مهربانی ات فراگیر شد.
بعد از تو دیگر هیچ دختری،
خواب گورهای دهان گشوده را ندید.
آمدی تا...
همیشه کسی بوده که در نهایت تاریکی، نور را برای ما بیاورد.
همیشه کسی بوده که دست ما را بگیرد و از تاریکی بیرون بکشد.
و تو آمدی، تا دستگیری کنی ما را در شبهای تاریک.
آمدی، تا خورشید شوی در شبهای ظلمانی.
آمدی، تا چراغ هدایت شوی.
تو از همه بهارها، به فروردین نزدیکتری.
عطر تو، آشناتر از همه گلهای محمدی باغ رسالت است.
این نام توست که همه پرنده ها، به لهجه نسیم میخوانند.
تو تنها بهاری هستی که رسالت و امامت را به هم پیوند داد.