سلام آقا
من همیشه سراغ شما را از طلوع می گیرم . خدا نکند در حوالی غروب گم شده باشی.
امشب می خواهم بنویسم آری بنویسم. می خواهم از عقده هایم و از تمام دردهایم بنویسم. امشب چیزی نمی تواند غوغای درونم را خاموش کند غوغایی که از عشق و احساس بر انگیخته شود هیچ گاه خاموش نمی شود مگر با مرهم وصال.
آقا جان
امشب تنهائی ام را با یاد شما آذین می بندم. به خدا دلم برایت تنگ شده است.آقا می دانی؟ من هنوز همان قایق شکسته بادبانم که ساحل نجات را فقط و فقط در روشنایی فانوس وصل تو می بیند و حتی گاهی برای رسیدن به ساحل می گرید. گوش کن صدای گریه هایش را می شنوی؟ صدای ضجه های قلب پاره ام را می گویم.
عزیز دل
می خواهم از تو شعری بسرایم به قامت عشق و استقامت و غمنامه ای از درد سالهای انتظار. می خواهم شعری از عشق با تو بگویم.
یوسف زهرا
سالهاست که گناهانمان نمی گذارد روی چون ماهت را ببینیم. سالهاست که بر پای زائرانت سجده می کنم و با اشک های شفاف قلبم که از دوری ات وضو می سازم و دو رکعت عشق به نیت غربتت می خوانم.
آقا جان
گل اقاقی ای که در گلدان چشمانم کاشته ام خیلی وقت است که دیگر شیرین زبانی نمی کند.
شاپرکی که یک لحظه از قاصدک جدا نمی شد مدتهاست که دیگر با او نیست و از تو برایم نمی گوید. مهتاب مثل گذشته ها با ماه دمخور نیست خورشید هم با ابرها قهر کرده است.
مهدی جان
به خدا دلم برای آمدنت از ذره هم ذره تر شده . از عبور مداوم جمعه های بی تو دلتنگ شده ام .
آقا بیا ................