سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه حکیمی برای رهنمایی نیافت، هلاگ گشت . [امام زین العابدین علیه السلام]
زمینیان آسمانی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» بوی باروت..........

امروز بعد از نماز صبح خواب عجیبی دیدم یه کمشو براتون میگم خواب شهید سید محسن اسحاق رو دیدم  با همون شال سبزی که همیشه به گردن داشت کنار درب مسجد محلمون ایستاده بود رسیدم کنارش سلام کردم یه جوری جوابمو داد گفتم:(( سید چی شده قهری؟ )) سرشو بالا آورد و نگاه نافذی کرد به من که بند بند تن منو لرزوند لب باز کرد و گفت:(( مگه تو به من قول ندادی که ما رو تنها نذاری ؟)) گفتم:(( سید تنهاتون نذاشتم)) گفت:((  دیگه کم پیدایی کمتر از ما میگی ...........)) از خواب بیدار شدم عرق سردی روی پیشونیم نشسته بود به خود خدا هنوز هم که عمیق نفس میکشم بوی عطر حضورشو توی اتاقم حس میکنم . خیلی فکر کردم که خدایا منظور سید چی بود بالاخره به این نتیجه رسیدم که وبلاگ من به یاد شهدا ایجاد شده پس نباید کم رنگ بشه باید بیشتر بنویسم بیشتر و بیشتر و بیشتر ...............

یادشون به خیر ...............

 

اگر چه آدمای بزرگی بودن اما خیلی غریبانه رفتن

 

انگار همین دیروز بود... هنوز لبخند دل انگیزشونو می بینم.

 

نگاه با محبتشونو.

 

آخ که من چقدر عاشق چشماشونم.

 

پرستوها رو می گم. چکاوکا رو...

 

اونایی که رفتن و منو تنها گذاشتن تا توی این یخبندون روزگار  بمونم  

 

شما بگید اگه راستی راستی سالها  از اون روزای افتخار گذشته پس چرا

 

برای من انگار همین دیروز بود؟؟

 

هنوز صدای انفجار خمپاره می شنوم.

 

هنوز آسمون روحم پُر از مُنورای رنگارنگه.

 

هنوز بوی باروت می یاد. هنوز خواب موشک می بینم

 

هنوز دلم نمی خواد فراموشش کنم.

 

هنوز به شلمچه فکرمی کنم.

 

به فاو به آبادان به خرمشهر. به طلائیه به هویزه به بستان .

 

به سوسنگرد به فکه به کرخه.

 

به دشت عباس به عین خوش.

 

به کارون به اروند به نخلستون.

 

به سنگر به ریگ به خاکریز.

 

به توپ به خمپاره به ترکش.

 

به فشنگ به هواپیما به راکت.

 

 

به خون به شهید به بدنهای بی سر به سرهای بی بدن.

 

به کلاه آهنی های سوراخ سوراخ به سربندهای خونی به چفیه .

 

به هور به مجنون به قایق.

 

به پل خیبری به رطوبت شط.

 

به خط پدافندی به آتیش تهیه.

 

به نماز های شبی که توی قبرها خونده شد.

 

به فسبح ربک العظیم هایی که کنار سنگرا زمزمه شد.

 

به اشکهای بی صدایی که دل شبها از گوشه چشمای

 

نازنینی روی خاک مقدسی ریخته شد.

 

 

دلم می خواد کیبوردم همیشه خدا ، خیس باشه!!!

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( شنبه 86/6/24 :: ساعت 1:17 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جرعه نوش زمزم ولا.....
علی بی فاطمه .........
تشنه لبان رمضان..........
یلدایی غریب
برای شهدای مظلوم مدافع حرم .......
برای تو که گلویت بوسه گاه پیامبر بود............
قیامت بود عاشورا.............
نعمت فهم حسین (ع) ..................
بدون شرح.... اما یک دنیا حرف..............
زمزمه ی دوست دوست ...........
تو واجب ترک شده ای .....
لغات و کنایات گویش قمی
وقف ، چرا و چگونه ؟ .........
برای شهید محمد حسین سراجی
ارباب آب ..........
[همه عناوین(421)][عناوین آرشیوشده]