سلام به همه ی زین الدینی ها
یه مدتی توفیق نوشتن و دردودل کردن باشهید زین الدین ازم گرفته شد امابازم آقا مهدی بامعرفتی کرد و گذاشت بیام و ادامه بدم از همه ی خواهر برادرای عزیزم که تو این مدت سراغی از ما گرفتن تشکر میکنم و امیدوارم زیر سایه ی شهدا و اهل بیت همیشه سربلند باشن درضمن یه سری از وبلاگها رو پیوند دادم تا اونجایی که یادم بود. عزیزانی که قبلا پیشنهاد تبادل لینک دادن و الان تو پیوندها نیستن بذارن به حساب حواس پرتی ما نه بی معرفتیمون . هر عزیزی که مایله به ما افتخار بده که پیوندش بدیم کامنت بذاره...التماس دعا ...یاحق
یه روزی یه عزیزی ازم پرسید :چرا زین الدین؟چی شد که دل به آقا مهدی زین الدین سپردی؟...
بار اول یه عکس و دو تا چشم .دو تا چشمی که با همه ی چشمها فرق میکرد با خودم گفتم خدایا این دوتا چشم یه چیزی دارن که تو هیچ چشمی ندیدم .نفهمیدم چی بود .زیادم پی ش رو نگرفتم.اما محبت اون تصویر با اون دوتا چشم قشنگ تو دلم نشست .گذشت .یه روز که داشتم تو قطعه ی شهدا میگشتم چشمم افتاد به چندتا قبر که بلند تر از بقیه بودن رفتم جلو رفتم .اسم سردار شهید مهدی زین الدین رو که دیدم دلم لرزید صاحب اون دو تا چشم به خاطر همین یه ذره محبت من بهش چه محبتی بهم داد اون اجازه داده بود بیام سر مزارش ....
خاطرات هم رزماشو که شنیدم دیگه شدم دیوونه ی زین الدین.چقدر دلم غم داشت اون روزا آرزوم بود یه بار فقط یه بار ببینمش .... از اون موقع ها تقریبا یه سال و نیم میگذره ...چند وقت پیش یه فیلم از زندگی آقا مهدی از سیمای قم پخش شد اونجا بود که فهمیدم سر چشمای آقا مهدی چیه .انگار حتی خدا هم عاشق چشمها ی زین الدینه دیگه من کی باشم که مقاومت کنم؟میدونم هنوزم هیچی از شخصیت آقا مهدی نمیدونم .و میدونم که منم هنوز نمیدونم او کی بود. اما اینو میدونم که به گردن من و امثال من حق زیاد داره که تا الان حتی یک صدمشم ادا نکردم من حتی حق محبتشم ادا نکردم ...برام دعا کنید دعا کنید بتونم ذره ای از حقی که آقا مهدی به گردنم داره اداکنم و بعد مردنم حتی اگه جهنمی هم بودم خدا بذاره یه لحظه فقط یه لحظه چشمهای افلاکی زین الدین رو از نزدیک ببینم.....