کربلا ایستگاه آغازین تمام مسافرانی است که به مقصد خدا جاری اند. هر چند دلهایشان را در عاشورا جا گذاشته باشند.
اینجا کربلاست ، این گودال سربلند آبروی جغرافیاست ، این تل خاک جاری ، فردا را ورق خواهد زد، و «فرا زنی» خطبه اش ، خواب شب ها را آوار خواهد کرد.
اینجا کربلاست ، سرزمینی که رگ هایش عطشانی می نوشند، و ذره ذره خاکش بهشت را برابر است.
کربلا سرچشمه تمام گردبادهای مقدس ، تمام توفان های زهد و خاستگاه پرندگانی است که حداقل پروازشان از خاک ، از خود تا خداست.
با نام کربلا هزار توفان نوح در دلت گریه می کند، اندوه سرازیری چشم هایت را می پوشاند و لباست سیاه می شود.
در عاشورا سر بریده خورشید، منزل به منزل خدا را تلاوت می کند و فردا چوب آن قدر جسور است که بر لب هایی که قرآن آیه آیه بر آن باریده ، نازل می شود.
از آسمان زنجیر می بارد و دست ، و هیچ کوهی نیست که لالی ام را پژواک نشده باشد.
عاشورا، واژه ای است که دل ها را تا چشم ها بالا می آورد، و چشم را تا زمین ناگزیر می کند. واژه ای که مترادف «حسین» است.
امروز شیرین ترین فرهاد تاریخ ، عشق را به حماسه می خواند، هر چند 72 رکعت عشق هم ، تشنگی کربلا را جواب نمی شود.