سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صبح و شب در فراگیری دانش بودن، نزد خدا برتر از جهاد در راه خدای است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
زمینیان آسمانی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» برای تو که گلویت بوسه گاه پیامبر بود............

ای خلاصه فاطمه و علی!بر ما بتاب که در تیرگی خاک،بی‏ آفتاب یاد تو،پامال عبور روزهاییم و تنها عشق است که می‏تواند در تعریف تو قد راست کند.
امروز خانه محقر علی در آفتاب جمال تو به مرکزیّت عالم شناخته خواهد شد و نورِ سرگردانِ حسین که سال‏ها پیش از خلقت آدم در افلاک غوطه می‏خورد در قاب جسم خویش حلول خواهد کرد.
بیا ای هم ‏بازی جبرئیل و پیمبر که عشق تو هول قیامت و سکرات مرگ را بر ما آسان می‏کند.
سلام کردم و به من تبسمت جواب داد     فتاد سایه ‏ات سرم دوباره آفتاب داد
چهار سوی خانه ‏ام سلام می‏فرستمت     سلام دادم و به من دعای مستجاب داد
می‏گویند:«پایان شب سیه سپید است» و از این‏ رو خورشید تو دوبار متولد شد؛ یکی در خانه فاطمه و دیگر بار بر نیزه ‏های شب زدگان.
روزی که عطر تو در ایوان ملائک پیچید ملائک تبریک ‏گویِ پروردگارِ تو بودند تا ذرات جهان به سجود درآمدند و تو را ذکر گفتند؛«یاحسین».
خداوند تو را آفرید تا از رعدِ گریه‏ های شبانه علی بارانِ رحمت خود را بر زمین ببارد و به ازای هر قطره اشک علی دریایی به نام حسین را هدیه کند.
هیچ سجاده‏ ای باز نشد که نام تو را رمز عبور خود نکرد یا حسین!
خاکِ تو آبروی سجده من است و آب با تولد تو در فرهنگ لغات دلم هم‏ خانواده حسین شد.
آن‏که تو را زیارت کند،هزار هزار درجه نزد خداوند به او عطا کنند؛چراکه باران مهرِ تو،پوسته سخت دانه دل را می‏شکافد.
یا حسین!از قرن‏های آن سوی تقویم وقتی نوازشِ نور تو در رگ‏هایمان جاری می‏شود چه تماشا دارد لذت گم شدن و غرق شدن در اسمت!
حسین،تنها واژه‏ ای است که وقتی زاده شد برخاست؛مثل عطر،وقتی که سرِ مظروف آن را جدا می‏کنند و سرریز می‏شود.
تکرار تو بر نوارهای سبز دیوارهای مسجد،یادمان داد که تو بیش از یک نفر بودی......

تو را باید آن‏قدر نوشت تا محراب و جانماز و نقش اسلیمی طاق‏ نماهای زمین،به ناتمامِی تو اقرار کنند؛یا حسین!
«در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم     بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم     به گفت‏ وگوی تو خیزم به جست‏ وجوی تو باشم»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( یکشنبه 96/2/10 :: ساعت 6:6 عصر )

»» قیامت بود عاشورا.............

مدتی است از عباس ننوشته ام

چند صباحی است دیگر حس می کنم  درنوشته هایم بوی عطش به مشام نمی رسد.

دلم بهانه گرفته بود که بار دیگر از عباس بنویسم. و این آمد............

"بـــِسّـــمِ رَبِّ الحــُســَیــن"


فـکـرش را بـکـن، مـی‌تـوانـسـت عـَلَـم را روی زمـیـن بـگـذارد..
اَمــان نـامـه را بـردارد..
و چـشـمـانِ اهـلِ خـیـمـه را پـُر از آب کـنـد...
حـتـی مـویـی از سـرِ دسـتـانـش کـم نـمـی‌شـد...!!
آن وقـت فـقـط کــــــــــــربـلا، جـایـی بـه نـامِ بـیـنُ الـحـرمِـیـن کـــم مـی‌داشـت...
امــــّا...
وحـشـت گـرفـتـه بـود، تـمـامِ وجـودِ اعـضـایِ زمـیـن را...
و خــون مــیـگـریـسـت آسـمـان
عـشـق را کـشـتـه بـودنـد...
فـرشـتـگـان گـریـه مـیـکـردنـد...
کـسـی نـبـود صـدایِ کـودکـان را بـشـنـود،
گـریـه شـان را بـبـیـنـد..
آرامـشـان کـنـد،
قـیـامـت بـود... عـــاشـــورا...
صـَّلَ اللهُ عـَلَـیـکَ یـا ابـا عـبـدالله..




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( سه شنبه 95/7/20 :: ساعت 10:43 صبح )

»» نعمت فهم حسین (ع) ..................

 وقتی صدا میزنی نام اباعبداللهرازمین می‌لرزد.
 آسمان گریه می‌کند. دل‌ها آب می‌شود
و صدای مادرش به گوش می‌رسد در میان روضه؛ غریب مادر حسین...!
و خوشا به حال کسی که درک کند اینها را.....
هر کس یک بار آمده درک کرده که حال و هوای این مجلس فرق دارد با هر جایی ......
بوی عطر سیب،
بوی تربت حسین(ع)
 عطر چایی روضه
و رقص شعله شمع دم در ......
تازه بعد از اینکه آمدی ،
سبک شدی و رفتی میفهمی نعمت عشق حسین (ع) را که مفت به ما داده اند!

و شاید هم نفهمیم.........




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( چهارشنبه 95/7/14 :: ساعت 7:14 عصر )

»» بدون شرح.... اما یک دنیا حرف..............

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( شنبه 95/5/30 :: ساعت 11:27 عصر )

»» زمزمه ی دوست دوست ...........

امشب دلم عجیب گرفته است محمد حسین ........... می خواهم از تو بنویسم

اما هیچ کدام یاری ام نمی کنند نه دل نه دست نه ............

فقط گه گاهی قطره ای اشک از ژرفای آتشفشان دلم فوران می کند

و راهش را از کنار چشمانم می یابد

و دلم را لو می دهد .

امروز دلم مرا راهی مزارت کرد تالحظاتی در کنارت آرام بگیرم.

آرامشی که در این هیاهوی نفسگیر شهر

همیشه جستجو می کنم........


زنده‏ ی جاوید کیست؟ کشته ‏ی شمشیر دوست 
کآب حیات قلوب از دم شمشیر اوست‏


گر بشکافی هنوز خاک شهیدان عشق 

آید از آن کشتگان زمزمه‏ ی دوست دوست‏



آن که هلاکش نمود ساعد سیمین یار 

باز به آن ساعدش کشته شدن آرزوست‏



بنده‏ ی یزدان شناس موت و حیاتش یکی است 

زانکه به نور خداش، پرورش طبع و خوست‏



آن شجری را که حق بهر ثمر پرورید 

بانگ «أنا الحق» زند تا ابد از مغز و پوست‏



عاشق وارسته را با سر و سامان چه کار؟ 

قصه‏ ی ناموس و عشق، صحبت سنگ و سبوست‏



عاشق دیدار دوست، اوست که همچون حسین 

زردی رخسار او، سرخ ز خون گلوست‏



دوست به شمشیر اگر پاره کند پیکرش 

منت شمشیر دوست بر بدنش مو به موست‏



گر به اسیری برند عترت او دشمنان 

هر چه ز دشمن بر او، دوست پسندد نکوست‏



تا بتوانی فؤاد در غم او گریه کن 

بر تو ازین آب رو، نزد خدا آبروست‏

شعر از فواد کرمانی
*****





نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( شنبه 95/5/30 :: ساعت 11:9 عصر )

<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جرعه نوش زمزم ولا.....
علی بی فاطمه .........
تشنه لبان رمضان..........
یلدایی غریب
برای شهدای مظلوم مدافع حرم .......
برای تو که گلویت بوسه گاه پیامبر بود............
قیامت بود عاشورا.............
نعمت فهم حسین (ع) ..................
بدون شرح.... اما یک دنیا حرف..............
زمزمه ی دوست دوست ...........
تو واجب ترک شده ای .....
لغات و کنایات گویش قمی
وقف ، چرا و چگونه ؟ .........
برای شهید محمد حسین سراجی
ارباب آب ..........
[همه عناوین(421)][عناوین آرشیوشده]