گفتند : خویش را بایست قربانی کنی!
گفت : باکی نیست،که خویشی در میان نیامده است
بانگ آمد : و اکبرت را،اصغر را،قاسم را وعبد الله را
گفت : فدائیان رهند
گفتند : عباس را بازوان از تن جدا کنند و بر سرش عمود آهنین و در چشمانش تیر بنشانند
گفت : چه باک؟
گفتند : آخرین امیدش،مشک آبی که به دهان گرفته به خیمه ها نرسد و کودکان از تشنگی بمیرند.
گفت : غم نیست،جدشان سیراب خواهد کرد
گفتند : زینب به اسیری رود.
گفت : چه بیم
گفتند : همسران و زنان کاروان آوارگی کشند،دخترانت سیلی خورند،خیمه هایت بسوزند،بر کشته ها به سم ستوران بتازند،سرت بر نیزه برند،و بیش از این
و پاسخ : لبیک
و تنها : تسلیماْ لأمرک بود
« هر که در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش می دهند »
و در این مسیر
حج نیمه تمام را به کربلا می کشد
و استلام حجر را به بوسه بر خنجر اکمال می بخشد
و شش ماهه را قربانی می آورد
و ظهر عاشورا
در آخرین لحظات
دخترک سه ساله را وداع می گوید
و یک تنه با قامتی خمیده از داغ علمدار خویش به میدان رو می کند
گونه ها هر لحظه سرخ تر،عزم آهنین هر لحظه جزم تر و آتش درون زبانه کش و جگر سوخته تیز تر گردد،
آنگاه که در اوج خستگی و در نهایت تنهایی و غریبی فریاد بی کسی سر می دهد:
« هل من ناصر ینصرنی وهل من معین یعینُنی و هل من ذابّ یذبّ عن حرم رسول الله-صلّی الله علیه وآله و سلم- »
لختی بر نیزه تکیه می زند تا اندکی بیاساید
پیشانی مبارکش،
صحیفه پاک خداوندی را سنگی از جفا می شکافد
و چون دامن بر می گیرد تا خون جبین بسترد
بر سینه اش،جایگاه اسرار و مخزن راز حق
تیری سه شعبه می نشیند
و این با بر خط نیزه خونی تازه جاری می شود
دستان حسین بر نیزه می ماند
و قامت خسته و غم آلود فرزند زهرا خم می شود
و پیکر مقدسش فرو می افتد
آرام آرام
و گرگان از هر سو در هجوم
و زینب همه را می بیند
حسین بر زمین گرم کربلا سر می نهد و زبان تشنه در کام خشک می گرداند :
« الهی رضاْ برضاک و صبراْ علی بلاک و شکراْ علی نعماک ، لا معبود سواک »
ملائک موج می زنند
فوج انبیا خاک غم بر سر کرده اند
عرشیان برخاسته اند
فرشیان چشم بسته اند
افلاکیان نوحه می کنند
خاکیان بر سر می زنند
از بام عرش ندا می رسد:
« یا ایّتها النفس المطمئنة ، ارجعی الی ربّک ، راضیّة ْ مرضیّة ْ ، فادخلی فی عبادی ، و ادخلی جنّتی »
و لبخندی بر لبان حسین می شکافد
لبخند حسین دریای معناست
و اینک مائیم و شام تاریک
و خیمه های نیم سوخته
وکشته های خونین بی کفن
و صحرای خشک گرما زده ای که در هر گوشه اش دخترکی ترسان خزیده و طفلی از تشنگی بر زمین مانده
و زینب که با کوهی از مصیبت بر دوش،و با چشمانی اشک آلود،و مویی سپید،و قامتی خمیده گمشدگان را می جوید
تا در مقام حسین ، کاروان را باز گرداند
و چشمانی که هنوز در دل شب بر صحرا مانده است
و جسمی عریان که نیزه ها وسنگهایش پوشانده است
ورگهایی بریده ، بوسه گاه زینب
*
دوش از هر سو آوای دلنشین قرآن به گوش می رسید
واز هر کنار نوای دلنواز مناجات
و هر فرزندی در آغوش پدر
و علی اکبر در برابر دیدگان حسین
و علی اصغر در دامان رباب
و عباس ، علمدار رشید حسین چون پروانه ای بر گرد خیمه ها
و دل کودکان حرم به او خوش
و چشمان زینب ،بیقرار قامت رسای برادر بود
و امشب
زینب در جستجوی گمشده ای
با رسالت حسین بر دوش
و چهارمین امام ، زین العابدین
با تنی ناتوان،بر اشتری به زنجیر پیچیده
راهی در پیش،بی پدر
و کاروانی از غم،و قافله ای از اندوه
و چشمانی که هنوز در دل شب بر صحرا مانده است
و جسمی عریان که نیزه ها وسنگهایش پوشانده است
و رگهایی بریده ، بوسه گاه زینب.
ای خدای ابا عبد الله!
یا لیتنا کنا معک ما را آکنده از صداقت و اخلاص کن.
ای خدای عباس!
تنها تویی که میتوانی عشق را با جنگاوری و ادب را با دلاوری در وجود کسی متجلی کنی. ما را بدست ساقی ابوفاضل، از این فضائل، سیراب کن.
ای خدای زینب!
تو را به عظمت زینب سوگند که جلوهای از جلال زینب را به مردان و زنانمان بنمایان تا جلوههای فریبای دنیا در نگاهشان رنگ ببازد.
ای خدای علی اکبر!
ما را در سنت ذبح عزیزان، پیش پای محبوب، شیعهی حسین قرار ده.
ای خدای سکینه!
به هنگامه ظهور مصیبت، آرامش و سکینهای عنایتمان کن که درد و داغ و بلا را چون مهر و لطف صفا بر جان خویش بپذیریم و زبان جز به مدح و شکر تو نگشاییم.
ای خدای قاسم!
حلاوت شهادت را – شیرینتر از عسل- به مذاقمان آشنا کن.
ای خدای علی اصغر!
تویی که به کوچکترین سرباز حسین، برترین کمال را بخشیدهای، عشق و وفا را از شیعیان حسین، دریغ نمیکنی، نکن.
ای خدای حبیب!
دلمان را تا واپسین دم کهولت و پیری، همچنان جوان عشق حسین بدار.
ای خدای ذوالجناح!
وقتی که اسبی در آستان حسین، به معرفتی چنان دست مییابد، روا نیست که سالکان کوی او محروم از معرفت بمانند. ما را تا کمترین پایه معرفت حسین، تعالی ببخش.
ای خدای کربلا!
ما را روز به روز به این حقیقت کربلایی که مقربان درگاهت را جام بلا بیشتر میدهی آشناتر کن.
ای خدای عاشورا!
داغ فرزندان حسین را و مصیبت شیعه را به ظهور حضرت منتقم تسلی بخش.
خدا یا تشنهام کن.
نه تشنه آب، که چو سیراب شدم از یادش میبرم.
تشنهام کن، تشنه شناختن و فهمیدن.
تشنه شناختن و فهمیدن عاشورا و کربلا.
کربلایی که مردانِ مردی ندای "هل من ناصر ینصرنی" امام زمانشان را شنیدند و آن را لبیک گفتند و گرچه کم بودند، در آن سرزمین پر بلا عاشورا ساختند و جاودانه شدند.
عاشورایی که پس از آن سالها، هنوز شور است و عشق و شعور ...
و شرارههایی که تا "یوم الورود" (1) سرد نخواهد شد.
خدایا بفهمان به من ندای "هل من ناصر" ولی زمانم را تا شرمنده عاشورا و عاشورائیان نباشم.
خدایا زبانم را به لبیک گفتن ندای مردان عاشورا بچرخان تا در روز جزا، زبانم در کام نماند.
خدایا کربلا و عاشورایم را نشانم ده که برای هرکسی عاشورا و کربلایست و اگر نشناسم کربلا و عاشورای زمان خویش را، یا از اهل کوفهام و در مقابل مردان عاشورا و یا از غافلان پشیمان بعد از عاشورا که پشیمانیشان ذرهای ارزش نداشت!
خدایا دلم را، فکرم را، عملم را، نگاهم را، راهم را، آیندهام را و مرگم را عاشورایی کن، که نیست راه نجاتی جز آن.
آمین یا رب العالمین
چه رمزی بین مکه و کربلاست و چه رازی بین ذیحجه ومحرم مگر حج حسین ـ علیه السلام ـ چه حجی است که سعی آن در مکه و صفای آن در کربلاست مگر احرام حسین ـ علیه السلام ـ چه احرامی است که سفیدی اش باید به خون سرخ نقش ببندد چرا این خلیل الله به جای یک قربانی , هفتاد و دو اسماعیل به قربانگاه می برد ! چرا در کاروان حسین علیه السلام ـ و با این مرد بزرگ , حاجی های کوچک حرکت می کنند ! چرا حج حسین علیه السلام در محرم تمام می شود !
چون حج حسین ـ علیه السلام ـ زیارت خداست نه خانه خدا. استطاعت حج حسین علیه السلام ـ جان پاک است نه صرف داشتن مال پاک , زاد و توشه عشق می خواهد. شرط حج حسین علیه السلام ـ عدم وجود ترس از خطر و ضرر بر جان و مال و آبرو نیست که شرطش خطر کردن و خون دادن است .سردادن و سر گرفتن است . جسم دادن و جان گرفتن است .
آری ; محرم , ذیحجه حسین علیه السلام است و کربلا میقات عمره ایثار ورسیدن به تمتع شیرین شهادت . حسین علیه السلام ـ بین کعبه و کربلا با خون سرخ خود خط زیبای عشق کشید و به اهل دل نشان داد که حج جسم آنجا وحج جان اینجاست و این حج سرخ است که دل را روشن تر از سفیدی احرام می کند.حج حسین علیه السلام طهارت با وضوی خون و طواف توحید است و هر قدم او و کاروان او شبوطی شهودانگیز می باشد که با لبیک سرخ همراه است . حاجیان قافله قدوسی حسین ـ علیه السلام ـ چون امیر الحاج عاشق خود , سعی بین صفای سوختن و مروه معرفت و محبت می کنند تقصیر حج حسینی , دست و پا بخشیدن است و حاجیان این حج کربلایی به جای حلق سر , سر دادند و نمازشان را پشت مقام ابراهیم عرفان خواندند تا هر یک خلیل الله شوند.
استلام در حج حسینی بر حجرالاسود زمین و زندگی نیست که بر حجرالابیض بهشت و بندگی است کربلای حسین ـ علیه السلام ـ خود عرفات عرفان است و مشعر شعور. محرم این حج تمام دنیا را بر خویش حرام کرده است . حاجیان این کاروان به جای « طواف النسا » , « طواف السما » نمودند. و هفتم تا دهم شبهای محرم برای آنان « سیمای تشریق » بود که ماه معرفت دوست به صورت کامل در آسمان دلشان درخشید آنها از منای منیت به درآمده وبه جای سنگ , شیطان و شیطان صفتان را رمی جمرات کردند و هر کدام خالصانه اسماعیل جسم را با دست ابراهیم روح به قربانگاه عشق بردند و این گونه از احرام جسم خارج شدند ودیدار جمال دوست بر آنان حلال شد.
آری ! حسین علیه السلام حجی نمود که به جای حاجی شدن , کعبه شد. کعبه ای که هنوز دلهای عاشق به شوق طواف او پر می گیرند و به جای هفت بار , همه عمر خود را برای طواف او در حرکتند که طواف حسین علیه السلام تمامی ندارد. چون راه عشق بی پایان است.
چه زیباست وقتی " دل " به " قربانگاه " عشق می آید ، مشعوف و مسرور . آماده است تا " فدا " شود و در سپیدترین فصل از صحیفه " تقدیر " به رستگاری و عبودیت و کمال رسد ... | |
کاش می توانستیم " عرفان عرفه " را دریابیم تا مهیاتر از پیش خود را به " قربانگاه " عشق برسانیم ، آنسان که ابراهیم خلیل الله ( ع ) سالکانه و صادقانه تا خط مقدم " فدا " شدن رفت ، اما " فنا " نشد .
|