سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با بی رغبتی به آنچه در دست مردم است، با آنان اظهار دوستی کن، تا دوستی شان را به دست آوری . [امام علی علیه السلام]
زمینیان آسمانی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» مدالی به نام «لژیون مریت» برای ویل راجرز......

حمله ناو آمریکایی "وینسنس" در 12 تیر 1367 به هواپیمای ایرباس جمهوری اسلامی ایران که منجر به شهادت 290 سرنشین این هواپیمای مسافربری از جمله 66 کودک زیر 12 سال شد، برای همیشه درحافظه تاریخی ملت ایران و همه ملت‌های آزاده جهان باقی خواهد ماند.
هواپیمای ایرباس 300 متعلق به هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران که از تهران عازم دبی بود (تهران - بندرعباس - دبی) در فرودگاه بندرعباس به زمین نشست و طبق برنامه پیش‌بینی شده قرار بود این هواپیما با شماره پرواز 655 با 290 سرنشین در ساعت 10 صبح به مقصد دبی پرواز کند.
این هواپیما با 15دقیقه تأخیر در ساعت 10:05 روز 12 تیر سال 1367 از برج مراقبت فرودگاه بندرعباس تقاضای پرواز کرد، مدت پرواز تا دوبی 30 دقیقه و حداکثر 14 هزار پا تعیین شده بود ولی این پرواز هرگز به مقصد نرسید..........


ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( دوشنبه 92/4/10 :: ساعت 5:42 عصر )


»» آقا جان قیمت آمدنت چیست ؟


" دلم دلتنگ نگاهی است که چشمانم یتیم دیدار اوست " برای شکست فاصله ی انتظار ندائی می خواهم به وسعت نیاز چشمانت و التماس دستانی سرشار آبی نگاهت و پر و بالی برای کوچ از تبار دلتنگی ها به آشنائی آسمان دلت و ملکوتی که دست به دامان ظهور می شکند از فاجعه فراق و نوایی چونان نی برای تنهایی قلبم که از لحظه وصال بنوازد. بیا که بی تو قلم، توان نوشتن ندارد واژه های سپیده اشتیاق دمیدن ندارد سلا‌م ؛ سالهاست که می خواهم با تو حرف بزنم . مدتهاست که می خواهم ببینمت و درد دل کنم، از سالهای بی تو، از روزهای سخت انتظار، از حسرت نگاهم و از سکوت دلی شکسته و تنهای تو ! سالهاست که نگاهم را وقف غروب جمعه هایت کرده ام و دستانم را نذر لحظه آمدنت ........


ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( شنبه 92/4/1 :: ساعت 7:21 عصر )


»» خدایا.....سرفه را دوست دارم........

این پست بنام دلاورمردی از دیار  جانبازان شیمیایی هفتاد درصد آقا ی حاج صادق روشنی براتون گذاشتم باشد که ما هم رهرو راهشان باشیم...

 

سرفه هایم، مجال میخواهم

اندکی حس و حال میخواهم

سرفه می کند. سرفه می کند. راه می‌رود سرفه می کند. نگاه می کند سرفه میزند.

ایستاده، نشسته، خوابیده، خواب و بیداری‌اش به هم آمیخته، باز سرفه می‌کند.

در تکرار آهنگ‌های ملایمی که حنجره اش می‌سراید . روزی هزار بار می‌میرد.

ذره‌ذره، قطره‌قطره به شهادت می‌رسد. دم‌به‌دم شهید می‌شود، لحظه‌ به ‌لحظه تشیع می‌شود.

برای خودش مردی است، اما با مرد‌های دیگر تفاوت‌های بسیار دارد. مناجات‌های او نیز با همه مناجات‌ها متفاوت است.

حاج محمد صادق روشنی، جانباز شیمیایی هفتاد درصد این‌گونه مناجات می‌کند:


خدایا سرفه عشق را به سوی تو پرواز می‌دهم.

خدایا سرفه دل شب را بیشتر دوست دارم.

خدایا سرفه را دوست دارم. و به آن عشق می ورزم.

خدایا سرفه‌های وقت نمازم را بیشتر دوست می‌دارم.

خدایا سرفه روزانه‌ام را که با روزه‌ام عجین است، قبول به فرما.

خدایا سرفه که از وجودم بر می آید. تو را می‌خواند.

خدایا سرفه هایی که از ریه نازک و کوچکم بیرون می آید.تشدید بفرما.

خدایا هر سرفه لبیکی است به‌ سوی تو ای خدای خوب من.

خدایا سرفه با تو سخن گفتن است. به تو عشق ورزیدن است.

خدایا سرفه حقیر، بهرمندی از سفره الهی روزانه توست.

خدایا سرفه تشدید سردرد را برایم می آورد.اما از من مگیر.

خدایا خدایا سرفه باعث برگشت غذا برایم هدیه است بیشتر بگردانش

خدایا سرفه باعث تشدید درد قفسه سینه است. این درد را از من مگیر

خدایا ای خدای مهربان سرفه را در دل هیچ یک از بندگانت مگذار. بلکه برای صادق همیشه پایدار بدار

خدایا به امید دیدار

صادق روشنی بنده همیشه مطیع تو

تا سایه کی در رسد و خورشید کی رخ پنهان کند و صادق قصد آسمان کند.

خدایا میدانم فکرم، دستم، پا هایم، چشم ها و سر، قلبم، هم وجودم تمنای رضایت تو را دارد.

پس تو نیز با این همه مخلوقات بشری که روی زمین داری یک گوشه چشمی به حقیر بنگر

و با اعلام رضایت خویش حقیر را در زمره شهیدان خود به پذیر.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( جمعه 92/3/17 :: ساعت 11:47 عصر )

»» اینجا بعضی .........

این روز ها در میان بعضی از این کاندید ها هوای سازش پیچیده

یه جورایی هوس این به سرشون زده

برن و با کدخدای ظالم جهان ساخت و پاخت کنن

نمیدونم چرا

ولی بی اختیار یاد شهدای هسته ای می افتم.




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( جمعه 92/3/17 :: ساعت 10:59 عصر )

»» با التماس .........

هم قد گلوله توپ بود... .
گفتم چه جوری اومدی اینجا؟...
گفت: با التماس!...
گفتم چه جوری گلوله رو بلند می کنی؟...
گفت: با التماس!...
به شوخی گفتم می دونی آدم چه جوری شهید میشه؟
لبخندی زد وگفت: با التماس... .
تکه های بدنش رو که جمع می کردم فهمیدم خیلی التماس کرده...




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( جمعه 92/3/10 :: ساعت 5:11 عصر )

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جرعه نوش زمزم ولا.....
علی بی فاطمه .........
تشنه لبان رمضان..........
یلدایی غریب
برای شهدای مظلوم مدافع حرم .......
برای تو که گلویت بوسه گاه پیامبر بود............
قیامت بود عاشورا.............
نعمت فهم حسین (ع) ..................
بدون شرح.... اما یک دنیا حرف..............
زمزمه ی دوست دوست ...........
تو واجب ترک شده ای .....
لغات و کنایات گویش قمی
وقف ، چرا و چگونه ؟ .........
برای شهید محمد حسین سراجی
ارباب آب ..........
[همه عناوین(421)][عناوین آرشیوشده]