آن که با حق درآویخت ، خون خود بریخت . [نهج البلاغه]
زمینیان آسمانی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خود خود خود خدا..........

کوچک که بودی برای داشتن بهترین اسباب بازی‌های دنیا دعا می‌کردی. برای خانه‌ای پر از خوراکی، برای کمی بیشتر تاپ سواری... یادت هست؟کوچک که بودی برای داشتن بهترین اسباب بازی های دنیا دعا می کردی.برای خانه ای پر از خوراکی ،برای کمی بیشتر تاپ سواری ...یادت هست؟

بزرگ تر که شدی آرزو برایت قبول شدن امتحان و دانشگاه رفتن،کار و در آمد بود.به یاد داری؟ امروز هم... نمی دانم.نمی دانم دنیای آرزوهایت امروز تا کجا فکر می کند و دلداده کدام آیین است،نمی دانم حواس دلت امروز زمام دار چه کسانی است ..تا کجا تقوا دارد و چقدر مهربان است....اما لیلةالرغائب را

مراقب آرزوهایت باش...




ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( پنج شنبه 92/2/26 :: ساعت 9:1 عصر )


»» در آغوش مادر ..........

زیر بازوانش را گرفتند آهسته چون روحی ملایم کنارش نشست.

پارچه را کنار زد دستش را دراز کرد و دستش را برداشت آرام به سمت لبانش آورد.

لبانش رعشه گرفتند شاید داشتند شور می زدند.فقط صدای حسین حسینشان نمی آمد.

بوسه ای سرد بر دستان زد .آنها را بر سینه فشرد.


بعد سرش را در آغوش گرفت بر گونه اش باز بوسه ای زد اما کمی قبل در حفره چشمانش بی تامل نگاه کرد

یادش آمد آخرین بار رنگ چشمانش آبی بود

مثل آسمان اما الآن فقط آسمان از انتهای چشمانش پیدا بود.

اما خالش کو ؟ کنار لبانش خال کوچکی بود که او را زیباتر نشان می داد.

جای خال را هم بوسید. باز هم مثل کمی قبل تر سر را به سینه چسباند.

بقیه هر کار کردند نتوانستند سر را از او بگیرند.دیگر نتوانست جلوی دلش را بگیرد.

می خواست اما نشد.

بالاخره جرقه ای از آنهمه آتش که در دلش بر پابود جهید و راه دلش را پیمود و از گوشه چشمش بر گوشه چشم فرزندش افتاد.

در دل با خود گفت:

(( خدایا ذره ای از صبر زینب را نصیبم کن)).............



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( سه شنبه 92/2/17 :: ساعت 10:44 عصر )

»» بیاییم به شهدا فخر نفروشیم..........

ما نباختیم ،چون پشیمان نیستیم و پشیمان نیستیم چون نباختیم.

ما بردیم،چون دفاع کردیم و دفاع کردیم چون مرد هستیم.ما جنگیدیم چون غیرتمندیم،چون مسلمانیم.

کوه ها بر گامهامان به سجده نشستند و آسمانها بر سجودمان غبطه خوردند.

تیغها از حنجره هامان گریزان بودند و حنجره هامان تشنه ی خون حیات.

قلبهامان در حسرت دیدار گلوله میسوخت و انفجار، آرزو به دل،از گریز ما.

ما با <مین>ها هم خانه بودیم و بر سفره ی <تخریب>تناول میکردیم.

دود و خاکستر ،سایه بانمان بود و آتش گرمای وجودمان .

زمین که میخوردیم ،آسمان میشکست و بر هوا که میرفتیم ،زمینیان غبطه میخوردند.

سرهامان با سربند نسبت نزدیکی داشتند و سربندها با قناصه،احوال پرسی میکردند.

لبهامان با خنده بیشتر مأنوس بود و اشکهامان جاری چشمهای پاکمان  ........................................

 

 

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( یکشنبه 92/2/15 :: ساعت 11:17 عصر )


»» حکمت ................

مولای غریبم مهدی جان

ما تازه بعد از 14 قرن آنهم شاید فهمیدیم

 حکمت مخفی بودن قبر مادرتان زهرا (س) را ...............



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( یکشنبه 92/2/15 :: ساعت 5:34 عصر )

»» به بهانه روز مادر ............

برای این تصاویر هیچ شرحی ندارم جز اینکه بگویم :

(( فدای دل داغدیده ات مادر ...................))

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( چهارشنبه 92/2/11 :: ساعت 10:26 صبح )

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جرعه نوش زمزم ولا.....
علی بی فاطمه .........
تشنه لبان رمضان..........
یلدایی غریب
برای شهدای مظلوم مدافع حرم .......
برای تو که گلویت بوسه گاه پیامبر بود............
قیامت بود عاشورا.............
نعمت فهم حسین (ع) ..................
بدون شرح.... اما یک دنیا حرف..............
زمزمه ی دوست دوست ...........
تو واجب ترک شده ای .....
لغات و کنایات گویش قمی
وقف ، چرا و چگونه ؟ .........
برای شهید محمد حسین سراجی
ارباب آب ..........
[همه عناوین(421)][عناوین آرشیوشده]