نیکوکار از کار نیک بهتر است ، و بد کردار از کار بد بدتر . [نهج البلاغه]
زمینیان آسمانی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» رقصی چنین میانه میدان آرزوست

دلم خیلی گرفته بود.

از روزمرگی، از نامردمی، از سرگردانی خودم توی این دنیای وانفسا و از خیلی چیزهای دیگه.

برای همین رفتم اونجایی که وقتی توی فضاش نفس می کشی، احساس سبکی و آرامش بهت دست میده، یک حس غریب، حس پرواز، حس غرق شدن در خوبی ها.

...

بعدازظهر بود و خلوت.

بین مزار شهداء قدم می زدم و به عکسها و سنگ نوشته های مزارشان نگاه می کردم.

چهره نورانی شهداء آرامم می کرد.

 

همینطور روی قبرها را می خواندم و جلو می رفتم...

...

شهید علی موسویان          محل شهادت: شلمچه        سن: 16 سال

شهید غلامرضا لطفی         محل شهادت: جزیره مجنون  سن: 23 سال

شهید فرهاد براتعلی           محل شهادت: شرق دجله    سن: 15 سال

شهید مرتضی باباعلیان        محل شهادت: فکه             سن: 18 سال

شهید حسن نیک نژاد         محل شهادت: دارخوین        سن: 16 سال

.............................       محل شهادت: اروند            سن: 19 سال

.............................       محل شهادت: پادگان حمید  سن: 21 سال

.............................       ........................            سن: 14 سال

.............................       ........................            سن: 31 سال

 

کمی با دقت به سن و سال شهداء توجه کردم، میانگین سنی شهداء از سن من کمتر بود.

برای چند لحظه تمام ذهن و فکرم متوقف شد.

آنها توی آن سن و سال به چه مقامی رسیدند و من...

...

راستش را بخواهید دلم به حال خودم سوخت، آخه خیلی وقتها آرزو می کردم ای کاش 20 سال زودتر به دنیا آمده بودم.

ولی خوب، خدا نخواست من آن موقع باشم و دوست داشت منو توی زمانی به این دنیا بیاره، که توی یک جبهه بزرگتر قرار بگیرم.

جبهه ای که خاکریز دشمن را نمی تونی ببینی، خود دشمن را هم نمیشه دید، البته نه اینکه نشه، ولی خوب خیلی راحت نیست.

گرفتن گِرا و مختصات دشمن هم خیلی سخته، بعضی وقتها کنار دستت نشسته و خودت خبر نداری.

از توپ و خمپاره و تانک و نفربر هم هیچ خبری نیست، سلاحها قوی تره، ولی نه آتیش عقبه داره و نه ترکشی که بدنت را پاره کنه، بلکه ذهن و فکر و اعتقاد آدمو هدف می گیریه.

...

اولین چیزی که باید توی این جبهه یاد گرفت درس دشمن شناسیه، بعد تقویت سلاح که همون ایمان و اعتقاده و بعدش هم روحیه مبارزه و جهاد، البته از نوع جهاد اکبر.

حالا خودمون بشینیم و حساب کتاب کنیم، ببینیم کجای این جبهه ایم.

خط شکنیم، خط مقدم هستیم، پشت جبهه ایم، یا اینکه آنطرف خاکریز و توی اردوگاه دشمن.

اگر خط شکن نیستیم یا توی خط مقدم هم قرار نداریم لااقل پشت جبهه کمک کنیم و آن اینکه آب توی آسیاب دشمن نریزیم.

و خدا نکنه که آن طرف خاکریز باشیم که نه دنیا داریم و نه آخرت.

خوش به سعادت آنهایی که توی جهاد اصغر دشمن خودشان را شناختند و عاشقانه رفتند.

و خدایا... " رقصی چنین میانه میدانم آرزوست"

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( دوشنبه 86/5/1 :: ساعت 9:36 صبح )

»» عشقبازی با خدا

هلال کشیده و خوش نشین ماه رجب همچون ابروی زیبارویان ازپس ابرها هویدا

می شود  و بشارت بخش روزهایی می شود که بهشت عارفان در آن متجلی خواهد شد و سروش آسمانی ندا خواهد داد " این الرجبیون "

ماه رجب حلول میکند و متقین همچون تشنگان چشم انتظار رویش نور می شوند اینک گاه رسیدن به منزلی است که می بایست از خویش جدا شد و دل به مهر ازلی و ابدی پروردگار بسپرد.دل به خلوتی سپرد که جز خوبان پذیرای اغیار نیست.روزهایش طعم روزه و شبهایش حلاوت سجده دارد . نماز و روزه توامان تا نیروی جسم و روح به توازن برسد. تا راز وحدت را در کثرت دریابد. تا زنگار روزهای فراموشی را از دل بزداید و غبار آئینه دل را با زلال شبنم اشک شستشو دهد. تا خدا را ببیند.....

اعتکاف بر زیبایی این ماه می افزاید. اعتکاف صافی جسم و روح است.اندیشیدن به از کجا آمده ام ؟ آمدنم بهر چه بود؟ اعتکاف اندیشیدن به فضایی است که نگذاری غبار تن حجاب چهره جان شود.اعتکاف هنر عشقبازی با خداست.........

 (( آهای اونی که داری این متن رو میخونی تو رو قسم به عظمت این ماه هر وقت اتصال سیم دلت با خدا برقرار شد برای تعجیل در فرج یوسف زهرا هم دعا کن آخر دعات هم یه نگاهی به من رو سیاه کن و کنج خاکریز دلت منو از یاد نبر )) التماس دعا

یا حق

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( سه شنبه 86/4/26 :: ساعت 12:17 عصر )

»» بیا بریم جمکرون.......

می خواستم امروز هم مثل همیشه از شهید و جانباز و جبهه و جنگ بنویسم اما انگار یکی دستم رو گرفت و برد جمکرون و گفت امروز از آقا بنویس که دل خیلی ها الان داره دور و بر جمکرون پر میزنه........ پس پاشو با هم بریم جایی که خیابونش عین بین الحرمینه اما خیابونی که از حرم دل خودت تا پشت در خونه یوسف زهرا امتداد داره.........  نوای امروز وبلاگم رو هم صدای دلنشین دوست عزیزم مداح اهلبیت سید مهدی میر داماد انتخاب کردم امیدوارم به دلت بشینه و دلتو ببره  جمکرون

بریم

 یا حق

سلام آقا

می خوام ایندفعه خیلی خیلی خودمونی با هم حرف بزنیم اینقدر خودمونی که هر که بیاد و بخونه فکر کنه........

آقا یه چیزی دوست دارم ازت بخوام  دوست دارم در حقم این لطف رو بکنی و حاجتمو بدی نمی خوام قسمت بدم میدونی که اگه من بخوام قسمت بدم یه قسمی میدم که تو رو در بایستی گیر میکنی البته اینم که روم نمی شه خیلی زشته آدم دوست عزیز خودشو تو رو در بایستی قرار بده. آقا میدونم که چشمی که تو رو می بینه و میشناسه اینقدر باید پاک باشه که لیاقت دیدن و شناختن تو رو داشته باشه. الهی قربونت برم الهی دورت بگردم چرا یه دیده پاک به من نمی دی که وقتی میبینمت به یه نظر بشناسمت؟ آقا جون به خدا اینو میدونم که اگه شیعه تو رو یه روز نبینه میمیره. فدای خال روی صورتت به خدا هر بار که میام جمکران اینقدر این طرف و اون طرف رو نگاه میکنم که شاید ببینمت.به خدا اونقدر اینطرف و اون طرف چشمامو میبندم و بو میکشم تا که استشمام کنم بوی عطر گل نرگس رو. آقا میدونم که وقتی منو میطلبی که بیام و با شما یه کم خودمونی حرف بزنم منو میبینی به خدا منم حضورتو حس میکنم ولی به خود خدا اینقدر سخته که محمد بیاد و با آقای خودش حرف بزنه اما اونو نبینه میدونی آقا مثل چی میمونه این اومدنا و رفتنای من و ندیدن تو؟ مثل یه نفر که از بس که تشنه هست براش یه لیوان آب بیارن تا نزدیک لباش اون آب رو بیارن سردی آب رو هم حس کنه اما دوباره آب رو ازش دور کنن.وضعیت من و امثال من اینجوریه میدونم تو هم راضی به این له له زدن من در رویت روی چون ماهت نیستی اما میدونم رضای خدا و صلاح اون بر خواست ما ارجحیت داره.من هم راضیم به رضای خدا ولی همه این حرفا رو که زدم بازم ته دلم میدونی چیه؟ ته دلم اینو میگه:

(( همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی............... چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی))

آقا روم نمی شه  اگه روم می شد به یه بانوی پهلو شکسته قسمت میدادم که روی خودتو به من نشون بدی شاید نتونم طاقت بیارم اگر چه میدونم دیدن روی تو و  دادن جان کار من است به خدا بارها دیدمت اما نشناختمت. به خدا بارها با من حرف زدی اما نشناختمت به خدا منو به اسم صدا زدی اما نشناختمت خیلی سخته خیلی سخت وقتی میام به طرف مسجد جمکران تو هر قدمی که بر میدارم ضربان قلبم بالا و بالا تر میره تا اون جایی که حس میکنم داره قلبم از تو سینم میزنه بیرون میدونم همه اعضاء و جوارح من برای دیدن تو بیقرارند آقامن.......من.......بگذریم خیلی حرف زدم حرفایی که اگر هم نمی گفتم میدونستی چی تو ذهنم میگذره.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( جمعه 86/4/22 :: ساعت 8:4 صبح )

»» بدون استخاره عاشق باش

ای کاش می توانستم  راحت تر و روان تر از این بنویسم

ای کاش وقتی از شهید می نویسم دست و دلم نمی لرزید.

امروز  باز هم می خواهم همه چیز را برایتان ساده تعریف کنم؛ ساده مثل باران.

            می دانی ، در زندگی چیزهایی هست که با هیچ واژه ای نمی توان آنها را تعریف کرد واژه هایی مثل شهید

برخی دیگر از واژه ها هر چقدر هم که بزرگ باشد، پیش این کلمه ها کوچک به حساب می آید.دیروز پیکر پاک یکی از دوستانم را آوردند بعد از چندین سال آنهم چند تکه استخوان و یک پلاک  .راستی واژه مادر شهید را چگونه می توان معنی کرد ؟

دیدی سخت است؟

رها کن این حرفها را و بیا بدون استخاره عاشق باش.

خدا اینجاست، توی چشم های من. بیا دست خدا را محکم توی دستهایت بگیر و توی دل این آسمان گم شو.

نه، اصلاً بیا برو "امام رضا(ع)" ، "شاه چراغ" ، "کنار دریا" ، "پای آیینه". برو "ستاره" نذر کن. برو به نخل سر بریده آبادان دخیل ببند برو دخیل ببند به پای "شهید" تا از عشق جا نمانی.

راه آسمان هیچ گاه بسته نمی شود.می توان بالارفت و پشت درب خانه خدا نشست و آنجا رد پایی از شهید دید.

خُب، حالا کمی راحت تر می توانم شهید را معنی کنم

"شهید یعنی شهید"

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( سه شنبه 86/4/19 :: ساعت 7:59 صبح )

»» برای اونایی که از آب زلال تر بودند

وقتی از طرف یکی از عزیزانم پیشنهاد شد که درباره شهدا بنویسم ، تعجب کردم .

 

زیرا همیشه در زندگیم معتقدم هر چیز لیاقت میخواهد....

 

                                               شهـــــــدا .....

 

اینبار قلم ناتوانم را در رثــای کسانی بر روی کاغذ بی جان به لغزش در آوردم که

 

تمام آبرو و حیثیت زندگی و حیاتم را مدیون قطره قطره خونشان هستم ،

 

مدیون تمام خستگی هایی که متحمل شدند ....

 

انسانهایی به پاکی آب ، به وسعت دریا و به صـــداقت اشک چشم مادرانشـــان ...

 

به دنبال واژه ای هستم که بتوانم آنها را توصیف کنــم ولی نمی یابم ....

 

انسانهایی که در اوج جوانی و خامی ، مــَـــرد شدند و راه صدساله را یک شبه پیمودند .

 

شهـــدا را نمی توان در قالب کلمات بیان کرد !

 

شهـــدا را نمی توان در چند جمله توصیف نمود !

 

شهـــدا را حتی از روی عکس و سنگ نوشته های روی مزارشان نمی توان شناخت !

.... باید با شهدا زندگی کرد تا درک اینکه آنها که بودند و چه کردند و چرا کردند را پیدا کنیم !

 

بسیاری از ما فردا روزی ، در محضر خداوند و شهــدا شرمنده ایم !!!

 

زیرا فراموش کرده ایم که شهـــدا هم از شفاعت کننده گان روز قیامت هستند ...

 

در برابر چشمان منتظر آنها هیچ جوابی نداریم !!

 

« چه کرده اید بعد ما ؟!!

 

بهای خون ما ، حتی به اندازه یک یاد کردن از ما ، برایتان ارزش نداشت ؟!!

 

ما به خاطر فرزندان شما رفتیم شما با فرزنــدان ما چه کردید ؟!!

 

قلب شکسته پدر و مادرمان را چگونه التیام دادید ؟!! »

 

آیا آن جوان به اصطلاح متجدد امروزی  که در کمال وقاحت میگوید :

 

 مگر من گفتم که بروند بجنگند که حالا باید سپاسگزار آنها و خانواده هایشان باشم ؛

 

 آیا فردا نیز این حرفها را خواهد گفت ؟؟ فردایی که ................

 

 

دوستان !!

شهدا و یادشــان را از زندگی خود پاک کرده ایم ....

 

باور کنید ؛

آنقدر دچار روزمرگی شده ایم که از یاد برده ایم چه گوهرهایی را از دست داده ایم .

 

آنها با خـــدا معامله کردند ، ولی انصـاف ما کجاست ؟!!

 

طرف حساب آنها ائمــه(ع) هستند ، ولی غیرت ما کجاست ؟!!

 

    إنَ اللهَ اشـْْـتری مِنَ الـْمؤمِنینَ أنـْفـُسَهُم وَ أمـْوالُهُم بـِأنَّ لـَهُمُ الـْجَنـَّة یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللهِ
همانا خداوندجان و مال مؤمنین رابه بهای بهشت از ایشان خریداری نموده که در راه خداجهاد می کنند

                 

                        فـَیَقـْـتـُلونَ وَیَقـْتـُلون … وَ ذلِکَ هوَ الفـَوزُ العَظیم .
        پس می کشند و خودکشته می شوند و این خود سعادت و پیروزی عظیمی است .

 

این است حرف تمام شهـــدا ........

 

ما ؛ این انسانها را از زندگی خود حذف کرده ایم .

 

شهدا هیچگاه به ما نیاز نداشتند و نخواهند داشت ولی ما به آنها محتاجیم ....

 

خیلی از ما در زندگی خود دچار مشکل شده ایم ، وقتی به همین شهدای کوچه و محله و شهر

 

خود متوسل شدیم ، دیدیم که آن مشکل رفع شد ،

   

                       ولی همچنـــان چشـــم بر واقعیتهـــا بستـــه ایم !!

 

شهدا و خانواده هایشان هیچ چشم داشتی از ما ندارند جز اینکه ؛

           

                    آنها را از یاد نبریم و فراموششان نکنیم ...


       «همت» ها را ...
  
                «باکـری» ها را ...

                       

                       «زین الدین» ها را ...

                         

                               «دقایقی» ها را ...

                                   

                                           «خرازی»  ها را ...

                  

                                                            «کاظمی» ها را ...

                                                                   

                                                                      و....

  

کمی منصف باشیم و قدرشنــاس ....

 

شهــــدا را یاد کنیم حتی با ذکـــر یک صلــوات 
 
            

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( یکشنبه 86/4/17 :: ساعت 6:47 صبح )

<   <<   76   77   78   79   80   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جرعه نوش زمزم ولا.....
علی بی فاطمه .........
تشنه لبان رمضان..........
یلدایی غریب
برای شهدای مظلوم مدافع حرم .......
برای تو که گلویت بوسه گاه پیامبر بود............
قیامت بود عاشورا.............
نعمت فهم حسین (ع) ..................
بدون شرح.... اما یک دنیا حرف..............
زمزمه ی دوست دوست ...........
تو واجب ترک شده ای .....
لغات و کنایات گویش قمی
وقف ، چرا و چگونه ؟ .........
برای شهید محمد حسین سراجی
ارباب آب ..........
[همه عناوین(421)][عناوین آرشیوشده]