سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بازگرداندن خشم با بردباری، نتیجه دانش است . [امام علی علیه السلام]
زمینیان آسمانی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» نت گمشده کربلا

اگر عطری از این سفرنامه به دل شما می‌نشیند،

حدیثش، همین گلابدان گریان سینه‌های سرخ و سوگوار

ماتم حسین است.
با چشمی از ابدیت باید گریست بر مصیبت آینه‌های شکسته‌ی عاشورا

ولی من به جای گریه، شبانه‌ای که به کربلا رسیدم،

در چند قدمی گنبد خورشیدی این دو برادر ـ یعنی عباسِ  با مرّوت و حسینِ آینه‌دار عصمت ـ ایستادم و سلامم را به آبروی ادب ایرانیان، شیرازه‌بندی کردم.


ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( پنج شنبه 91/9/9 :: ساعت 6:59 عصر )


»» و باذن فاطمه الزهراء سلام الله علیها

این پیراهن مشکی توست

آیا از صاحب عزا رخصت پوشیدن گرفته ای؟؟؟



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( چهارشنبه 91/9/1 :: ساعت 9:48 صبح )

»» از اینجا گذر نکن

ای اسب بی سوار از اینجا گذر نکن

  با خون یال خویش غـمی بیشــتر نکن

بگذار این امید بمانـد بــه کــودکــان

  بر کودکان حکایت مرگ پـــدر نـکــن

از خیمه ها که میگذری شیهه ای نکش

........


ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( چهارشنبه 91/9/1 :: ساعت 8:58 صبح )


»» اشکهایت را نگه دار

فدای اشکهایت شوم آقا

اشک هایت  را نگه دار آقا جان

برای لحظه‌های خیمه ی  بی علم...

برای لحظه های یتیمی کودک سه ساله...

برای لحظه های جمع کردن نیزه شکسته ها... 


باز بوی محرم می‌آید...

  باز بوی محرم می‌آید. باز آوای نوحه از مسجد محله می‌آید.

باز پرچم‌های سیاه برپا می‌شود.

باز لباس‌های سیاه از چمدان ها بیرون می‌آیند. باز علم‌ها برپا می‌شوند.

باز جوانان عاشق سیاه پوش می‌شوند.

باز هنگام عزا فرا رسیده. باز ندای سرو قد مصطفی خمیده در کوچه‌ها پیچیده،

باز ندای" ای جوانان بنی‌هاشم بیاید علی را بر در خیمه رسانید" زمزمه لبهای عاشق می‌شود.

باز بوی محرم می‌آید، بوی رایحه سیب، بوی عطر حسین،

بوی خوب سینه زدن پسر بچه‌های همسایه....

باز بوی محرم می‌آید.......

اشکهایت را نگهدار آقاجان

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( سه شنبه 91/8/16 :: ساعت 10:52 صبح )

»» تصنیف مرتضی

کاش رفتگان تاریخ هم برمی‏گشتند!

کاش آیندگان را مجال وصالی بود؛ شاید ما غربت‏ نشینان شهر غیبت هم شاهد می‏ شدیم؛

آن‏گاه که محمد با گلوی خسته از گذر سال‏ها، مرتضی را تصنیف کرد.

 

 

 یاد دارم عشق، سال‏های سال برای غدیر، جشن تولد می‏گرفت و امامت از دستان حقیقت باران،

هدیه تولد می گرفت.

یادم می‏ آید کودکی افکار بکرم را که دل به بازی بادکنکی می‏ دادم و از درک عظمت غدیر غافل بودم

و حالا می‏فهمم که چگونه مردمان مدینه، غدیر در یادشان ماند و علی از یادشان رفت.

کودکان به حج رفته مدینه از غدیر، تبریک و شادباشی شناختند و علی ماند و مسئولیت این قوم

و علی ماند و مولاییِ مردمی کم‏ حافظه.

همه جا را چراغانی کنید!

ای مردمان کوچه تاریخ! زمان را چراغانی کنید؛ نکند حافظه تاریخ کم شود!

نکند خبر امامت ابوتراب، لای ورق‏های تاریخ، خاک بخورد!

همه جا را چراغانی کنید؛ هر چراغی که به شکرانه برمی‏ افروزید، آیه‏ ای از حقانیت علی خواهد شد.

آری! غدیر، فقط آبگیری خشک نیست؛

غدیر، جغرافیای تنهایی علی و فاطمه است.

غدیر، خاطره تشیع است که نیمه شب‏ها و سحرگاهان، ذکر نام علی و فرزندانش را تداعی می‏کند.




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( جمعه 91/8/12 :: ساعت 10:57 عصر )

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جرعه نوش زمزم ولا.....
علی بی فاطمه .........
تشنه لبان رمضان..........
یلدایی غریب
برای شهدای مظلوم مدافع حرم .......
برای تو که گلویت بوسه گاه پیامبر بود............
قیامت بود عاشورا.............
نعمت فهم حسین (ع) ..................
بدون شرح.... اما یک دنیا حرف..............
زمزمه ی دوست دوست ...........
تو واجب ترک شده ای .....
لغات و کنایات گویش قمی
وقف ، چرا و چگونه ؟ .........
برای شهید محمد حسین سراجی
ارباب آب ..........
[همه عناوین(421)][عناوین آرشیوشده]