شنیده ایی که میگویند : چنان می زنمت که یکی از من بخوری ؛ یکی از دیوار ؟!
آری حتماً شنیده ایی اما شنیدن کی بود مانند دیدن ؟
شنیدن هر چقدر هم سخت باشد هیچگاه به طاقت فرسایی دیدن نخواهد بود,
آخر بابا شنید , زینب شنید ,ما هم شنیدیم اما تنها حسن دید و باز هر چقدر هم دیدن سخت
باشد مثل سیلی خوردن نیست ,
که حسن بگوید : مادر کجا میروی ؟ خانه این طرف است ....
نامت گل، نشانت گل آذین، یادت گلاب و غروبت گلگون! آن گلی که بهشت با عطر گلبرگ های آن از هوش می رود؛ گلی با هیجده گلبرگ بی مثال، با هیجده بهار لا یزال.خوشا به حال هیجده بهاری که با تو شکفتند. هیجده تابستانی که به بار نشستند؛ هیجده خزانی که بر باد رفتند و هیجده زمستانی که کفن پوشیدند.... کوه ها حجم عقده های کبود توست و دریاها چکیده اشک های غریب تو. از آن روز که فدک به نام تو شد، فلک قافیه ای در خور یافت و از آن دم که آب مهریه تو شد، سفینه اهل بیت به جریان افتا د. بیت الاحزان تو، پیشگوی کربلا بود و گریه های دردناکت پیش درآمد نینوا. سیمرغ گم شده! مبادا بی تو حقیقت، آشیانه خفاش ها شود و عشق، بازیچه کاکلی ها! مادر پهلو شکسته، دل های شکسته را دریاب.
زهرا تازه ترین اتفاقی بود که در عالم افتاد و هیچ وقت نیست که این اتّفاق،باز هم تازه نباشد! زهرا حرف تازه خدا بود: «انّا اَعْطَیناکَ الکوثَر»؛نگاهی نو، به سراپای هستی. ارتباط خاک با خدا؛ مادر شهود و شهادت؛بانوی محراب؛ بانوی اعتراض؛ بانوی حماسه؛ بانوی بسیج بنی هاشم؛بانوی شهادت... پیش از زهرا ـ هیچ زنی را ندیده بودند، که پدر خویش را مادر باشد!پیش از زهرا «شهادت» این همه، تازگی نداشت. او که آمد، جانی تازه گرفت.قبلاً، کلمه ای بود و بعد، معنا شد! «شهادت» در خانه زهرا، حیثیت پیدا کرد،بزرگ شد و انتشار یافت. و او، به روشنی این همه را می دانست.مادرانه، شهادت را بزرگ می کرد. آگاهانه شهادت را شیر می داد...از جغرافیای قتلگاه خبر داشت. کربلا را بر دامان می نشاند.برای عاشورا، لالایی می خواند. گیسوان «اسارت» را شانه می زد!حکایت چاه و محراب خون را می دانست. با این همه، اهل شکایت نبود.اگر هم می گفت، درد می گفت که درمان بشنود!...
امسال 8 و 44 دقیقه و 27 ثانیه صبح سه شنبه،
سال شمسی تحویل می شود.
یک نفس عمیق اگر بکشیم، نیمی از نفس ما می افتد سال 90
و نیم دیگرش سال 91! چیز قشنگی است؛ یک نفس در 2 سال!
نفسی که هم هوای 90 را تجربه کند و هم حال و هوای 91 را!
نفسی که نیم آن در زمستان باشد و نیم دیگرش در بهار و اوجش، لحظه سال تحویل!
این را نوشتم که بگویم: قبل از «فتح المبین»، در یک عملیات شناسایی،
نیروهای دشمن، نارنجکی در سنگر بچه ها انداختند؛
نارنجک در آخرین ثانیه های سال 60 ضامنش کشیده شد،
5 ثانیه قبل از سال تحویل، عمل کرد و لحظه حلول سال،
شد همان لحظه شهادت تعدادی از بچه ها.
بچه ها این طرف سال داشتند جان به جانان می دادند،
آن طرف سال اما چه بهاری رفتند، و این همه فقط در عرض چند ثانیه طول کشید.
از جمله این شهیدان، شهید «مصطفی رضایی» بود که داشت جان می داد و
می خندید و می گفت: بچه ها! شهادت ما دارد 2 سال طول می کشد!!
«یا مقلب القلوب و الابصار»، آخرین جمله این شهید بود در این دنیا،
و «سلام بر حسین» اولین جمله این شهید بود در آن دنیا.
ما کم شهید نداشتیم که بعد از شهادت، به تبسم باز شد نگاه شان.
اهل توسل به ارباب بی کفن بودند از بس. از بس «زیارت عاشورا» می خواندند.
«السلام علیک یا اباعبدالله»
«حسین» می داند کجا جواب دهد.
ادامه مطلب... کفش هایت را از پای در آر اینجا سرزمینی مقدس است. بال های ملایک اینجا گسترده است . آرام قدم بردار، اینجا قتلگاه است... و تو چه می دانی که در دل این رمل های تفتیده چه می گذرد؟ یاد کن از آوینی، از دوربینش، از قلمش... راه رفتنت سخت شده روی این رمل های داغ؟ خودت را می کشانی دیگر؟ لب هایت خشک شده از فرط عطش؟ فکه قتلگاه است؛ بچه ها سه روز در حصر دشمن مقاومت کردند، دیگر نه آب مانده بود و نه غذا، دست آخر هم قتل عام... فکه کربلاست فدای لب تشنه ات یا ابا عبدالله
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( دوشنبه 90/12/29 :: ساعت 10:8 عصر )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( شنبه 90/12/27 :: ساعت 7:19 عصر )
جرعه نوش زمزم ولا.....
علی بی فاطمه .........
تشنه لبان رمضان..........
یلدایی غریب
برای شهدای مظلوم مدافع حرم .......
برای تو که گلویت بوسه گاه پیامبر بود............
قیامت بود عاشورا.............
نعمت فهم حسین (ع) ..................
بدون شرح.... اما یک دنیا حرف..............
زمزمه ی دوست دوست ...........
تو واجب ترک شده ای .....
لغات و کنایات گویش قمی
وقف ، چرا و چگونه ؟ .........
برای شهید محمد حسین سراجی
ارباب آب ..........
[همه عناوین(421)][عناوین آرشیوشده]